ثریا ایرانمنش » لب پرچین «!
---------------------------
نمار شام غریبانه چو گریه آغازم
بمویهای غریبانه قصه پردازم
بیاد یارو و دیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم ....." خواجه شمس الدین حافظ شیرازی "
بلی ! قرار بود ده روز تعطیلی داشته باشم تا پذیرای مسافری باشم که درراه بود ، متاسفانه نشد ونیامد ! منهم تعطیلاتمرا پس دادم !!! و گذاشتم برای دوران سختری .
در طی این چند روز که من تبد ار بودم اتفاقات زیادی بوقوع پیوست بیشتر آنهارا درون دفترچه ای یادداشت کرده ام ویا در جعبه حافظه ام ، دلم آگهی میداد که مسافر نخواهد آمد و .... نیامد گویا انرژی منفی بعضی ها قوی تر از من وسرنوشت من است واین را من بارها امتحان کرده ام . بهر روی خیری درآن بود .
دوشب گذشته تبدار وعرق ریزان درون تختخوابم غلطیدم روز گذشته بلند شدم تا سری به بالکن وآن باغچه مرده بزنم دیدم باز دو جوجه کبوتر تازه سر از تخم بیرون آمده ومرده روی برگهای خشک شده افتاده اند ، هرطور بود آنها را جمع کردم واز خود میپرسیدم که این کبوتران با من چه کار دارند ، من نه حرم میباشم نه میدان بزرگ سنت مارکو ، یک باغچه دراز با خاکی مسموم حاصل زباله ها که درون کیسه ها میکنند وبعنوان خاک باغچه میفروشند دیگر هیچ گلی بعمل نخواهد آمد همچنانکه دیگر ساقه های گندم را نخواهیم دید . بجایش خمیر های یخ زده از چین وارد میشود وشکم مارا انباشته میسازد !
اسپانیا درحال حاضر درگیر این پناهندگان رانده شده از سواحل ایتالیا میباشد وکشتی پشت کشتی حامل این سیاهان اهل اتیوپیا ویا افریقا که هرکدام موبایلی یا تابلتی هم در دست دارند وارد سواحل اینجا میشوند ! خوب طبیعی است باخو د بیمار یهایی راهم میاورند وطبیعی است است که شکم آنها باید سیر شود !! اما ؟! .....
شنیندیم مثلثی شکل گرفته که راس آن جناب علیرضا خان نوری زاده میباشد ودرپی نشستهای محتلف وقو م سازی وجدایی طلبی وبطور خلاصه تجزیه ایران است ودربین آنها پسر خوانند ه محبوی من مرحوم الهه نیز در نشستها یک ضلعی را تشکیل میده تا مربع شوند یا مکعب بهر روی این مثلث شوم ضلع هایش بیک اندازه نیستند محال است بتوان دربین این قوم دونفر را یافت که باهم یگانه باشند ویا سه نفر که متساوی الساقین باشند !!! این مثلث زوار دررفته وکج وکوله حال مشغول نشستهای گوناگون میباشد امریکا مشگل است اروپا راحت تراست نشست پشت نشست !!! گاهی آرزو میکنم ایکاش بجای آن سربازان جان برکف داده در روی پشت بام علوی این حرام زاده هارا تیر باران میکردند این اهل روزی نامه و رسانه وغیره که هرچه بر سر ما میاید از زیر لحاف کثیف آنهاست ویا دهان بدبو ودندانهای کرم خورده شان بهر روی دیگر برایم مهم نیست . نه آبدا مهم نیست چون اگر هم تجریه نشود دیگر ایران آن ایرانی نیست که مرحوم رضا شاه بنیان نهاد چیزی زوار دررفته ویران و کثیف با میکربهای کشنده مانند پس مانده قاجاریه با فاحشه خانه هایی که زیر دست امامان جمعه و مرید هایشان شکل گرفته وخیلی مسائل دیگر دیگر آن خانه ، خانه نیست لانه هم نیست حال بگذار این مثللات درهم پیچیده که هیچگاه یک خط عمود بر آنا ن نمینشیند در هم بلولند و گلویشانرا پاره کنند وبه دهانشان کف بیاورند و یا عشوه های خرکی برای بیوه زنان پا بسن گذاشته !.....
زندگی " فردریک شوپن " ترجمه تقی تفضلی را میخواندم درمیان این کتاب بیشتر ر.وح تقی خان را میدیم تا روح شوپن یا ژرژ ساند را ودراین فکر بودم که چگونه آن همه موسیقدانان چهان در آن ایام ا و قرون گذشته توانستند یکدیگر را بیابند وبهم کمک کنند ، وچرا از قرن پانزده دیگر نقاشی بوجود نیامد ؟ چرا موسیقی دانی برنخاست !
همان بهتر نان سیاست بیشتر مزه دارد تا اینکه مثلا مانند شوپن سل بگیری ودرکنج بیمارستانی از دنیا بروی !.
بهر روز ساعت از چهار صبح گذشته وگرما وشرجی هوا مرا بیدار کرده ودراین فکرم که چرا انسانها نا پدید شدند وامروز من کجا هستم و درمیان چه کسانی زندگی میکنم ؟ اینهمه احساسات ووابستگی فامیلی را تنها درمیان خودمان میبینم ، پسرم درحال سفر به خاور دور بود از فرودگاه پاریس بمن زنگ زد حالت چطوره میخواهی برگردم ؟ گفتم ، نه عزیزم حالم خوب خوب است وفردا بر میخیزم چون میل ندارم درتختخواب بیماری جان بدهم بقول آن مثل نخ نما شده " درختان ایستاده میمیرند "
من از دیار حبیم نه بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
بجز باد شمالم نمی شناسد کس
عزیز من که بجز باد نیست دمسازم
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 25/ 06/ 2018 میلادی / برابر با پنمج تیرماه 1397 خورشیدی !...