جمعه، تیر ۰۸، ۱۳۹۷

سخنی که با تو دارم ......

ثریا / اسپانیا » لب پرچین« !

گفتگو .....
روی سخنم با توست رضا پهلوی ، حتی از بردن نام شاهزاده نیز اکراه دارم چرا که به شاهزادگان واقعی سر زمینهای دیگر که عشق به وطنشان سر خط زندگیشان هست  توهین میشود . 
تو همچنان رضا پسر محمد رضا شاه و پسر فرح دیبا باقی بمان بیشتر از این برای سرت گشاد است .

در همان زمان ها هم که دوستا ن  واطرافیانت  از دختر بازی ها وشب زنده داری ها وقمار بازی ها وغیره تو میگفتند من نیمه شک ونیمه باور به آنها مینگریستم ، تو هیچ احساسی نداری مانند مادر گرامیت که تنها به جواهرات وپالتوی های گرانقیمت خود عشق میورزد تا بحال کلامی ما از او نشینده ایم که بگوید ایران را دوست میدارم همیشه از گذشته میگوید ..... او عاشق فرانسه است وهمانجا هم دفن خواهد شد  درزمانی هم که  در ایران درنقش ملکه بازی میکرد باز رابطه اش  با احزاب چپ وسوسیالیست فرانسه قطع نشد ، تو زیر دست او تربیت شدی نه یک جنرال ارتش ایرانی ویا یک جانباخته مانند تیمسار رحیمی ، چشمانت لبریز از کینه وبغض است ، همه گنه کار نیستند  ، عده ای که توبا آنها درحال حاضر حشر ونشر داری گناهشان بیشتراز  ما پرندگان درقفس بوده وهست .

علیرضا نوری زاده  با عکس پدر تو که آنرا درمیان شعله ای آتش میسوزاند روبه دوربین لبخند فاتحانه میزد وتو درست دست دردست او گذاشتی ، چه بسا از پدرت دلخوری داشتی او که همه چیز بتو مادرت داد بر سرمادرت تاج گذارد تا زهر درون غذایش نریزد  اما سر انجام اورا به سوی مرگ سوق داد وحال سالهاست  درنقش یک بیوه عاشق ودلباخته همسر از دست رفته هنوز با لب ولوچه آویرانش خود ش را بهر طرف میکشد .به همراه  بردگان درگاهش وجیره خورانش وطوطیان شکر شکن  رسانه ها !
چهل سال تو مادرت مردم ایرانرا فریب دادید واین قابل بخشش نیست وحال در کنار وطن فروشان وتجزیه طلبان راه میروید ، مگر چقدر لازم دارید > سپاه که مرتب مخارج شمارا میپرداخت برای آنکه مارا دربیرون سرگرم نگاه دارید . پنج درصد قراردادهای نفتی به حساب مادرتان درخارج هنوز  بقوت خود باقی بود  زمنیهای زیادی در سر تاسر اروپا دارید ، بیزنس های بزرگ سر مایه گذاری ها در شراب و عطر و مدلینگ  اینها ازدید خیلی ها پنهان نمانده ونوکرانتان  که از بی حقوقی ومفتی کار کردن  خسته شده بودن  اخبار را در خفا پخش مینمودند  حال به صرافت فروش سر زمین  پدر ی ما افتاده اید ؟ 
پسر نازنین من  ، از  چشمانت غیر از دو سنگ شیشه ای چیزی ندیدم احساس درآنها موج نمیزند شما هیچگاه به ایران بر نخواهید گشت ، هیچگاه وایرانرا به زودی فراموش خواهید کرد .اما ، 
یک ننگ بر دامان پدر وپدر بزرگتان نهادید آنها ساختند شما ویران کردید.

عجیب است که آلبوم من لبریز از عکسهای پدر وپدر بزرگ وخواهران وبرادر ناکام شماست اما هیچ عکسی از شما ومادر گرامیتان را درآن صفحات نگاه نداشته ام چرا که احساسم بمن میگوید نباید دروغ  را باور کنم . سرتان سلامت ، جام می را سر بکشید عمر ما تمام شد ما میرویم بچه های ما نیز شما وخانه پدری را فراموش خواهند کرد چرا که تنها دریک گوشه آنجا  دنیا آمده اند اما ما یک چیز را فراموش نمیکنیم وآن درد و رنج مردمی است که بیگناه یا کشته شدند یا درزندانها باقی ماندند ویا درگرسنگی بی آبی  وسپس قحطی جان میسپارند  وشما درسکوت  به تماشا ایستادید  بچه های کوچکی که د رزیز زله زله ها وطوفانها جان سپردند  برای شما مشتی زباله و زاید یبودند  بی خیال ! سر خم سلامت . پایان 

گذشت عمر و نشد  شاد جان خسته دمی 
غمی نرفته  زدل برون بردل نشسته غمی 

ز سوز سینه ما ساز را حکایتهاست 
 به پرده ای که بر آرد نوای زیر وبمی 

مگر فسرد  دلم  زندگی ز سر گیرد 
کجاست  زنده دلان  همدم مسیح دمی 
-----
ثریا / اسپانیا / لب پرچین  29 ژوئ« 2018 میلادی /.