ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
-----------------------------
روسیه بموقع دست بکار شد وبموقع جام جهانی فوتبال را شر.وع کرد ، زمانیکه ما در آنتظار آن بودیم که مردم بخود آمده و حال در آن کشتی که » جمشید« ساخت بادبانها را بر میافرازند و در د ریای فراخناک به سوی لانه سیمرغ میشتابند تا به اصل خود واصل شوند .
آنچنا ن شور و هیجانی درمیان مردم به پا شد آنهم تنها برای یک گل ! (هنوز شب دراز باقیست ، ) که حتی حضرت ولایتعهدی هم توانستند هیکل بزرگ خود را تکان دهند و رقصی در میانه بر پا نمایند .
بلبلان از سخن گفتن باز ایستادند همه گرد شمع وجود آن تابلوی شیشه ای جمع شده اند تا ببیند توپ چه کسی به دروازه چه کشوری فرو میرود آنهم درست زمانیکه ما میدانیم دروازه بانرا میشود خرید وسر پرستها ناگهان در آخرین لحظه عوض میشوند ! و غیره که خود مردم فوتبال دوست وفوتبال پرست وسرمایه گذاری روی تیم ها بهتر از من میدانند .
[من از فوتبال بیزارم ].
دیگر سخن گفتن در باره ایران فردا بی فایده است ایران فردا در خدمت وطن فروشان و خوش خدمت مالان قرار دارد ، دیگر کسی از گرسنگیها ویرانی ها وگرانیها سخن نمیگوید همه از " فوتبال " حرف میزنند .
دیگر سرود ها تبدیل به سود وزیانها شده اند وهر انسانی در درونش میاندیشد وهر جانوری که میجنبد آهنگ جدیدی را آغاز میکند .
من خاموش ننشستم ونخواهم نشست ، تا هر کجا که میل داشته باشم و خط قرمزی جلویم نباشد میروم .
امروز پادشاه خوان کارلوس سمبل شده اما آیا کسی میداند که دون خوان کارلوس از کودکی با کمک پدرش که ولیعهد بود وخلع شده بود اما با فرانکو دوست شد وپسر ش را به دست او سپرد تا زیر نظر او تربیت شده به دانشکده افسری برود و برای سر زمینی که از اجداشان به آنها رسیده رشد کرده و خدمتگذار باشد ؟ او درمیان مردم خودش زیست ، ازدواج او با خاندان بزرگ یونان تاثیر یدیری روی روال و اندیشه مردم نداشت ، حزب چپ هنوز قوی بود اما احزاب کوچک دیگر به کمک هم برخاستند واو را به پادشاهی بر گزیدند اما هیچگاه او را شاهنشاه بزرگ خطاب نکردند هما ن عالیجناب و بانو برای این زوج کافی بود ودر سالهای اخیر بود که در بعضی از مکانها از آنها بعنوان " خاندان رویال " نام میبردند در حالیکه پشتوانه سلطنتی ملکه صوفیا هشتصد سال قدمت دارد ، متاسفانه با آمدن آدمهای ناجور لطمه بزرگی باین خاندان خورد که خوب از اختیار و گفتار من به دور است اما همچنان ولیعهد در کسوت شاهی مقام و منزلت خود و کشورش را حفظ کرده است . و ابدا خبرنگاران و عکاسان مجله های زرد اجازه نخواهند داشت بنویسند که( زیباترین و خوش پوش ترین ملکه جهان !!!) چه کسی است .
دیگر نگاهی به پشت سر نمی اندازم و دیگر نگاهم به روبرو وفردا ها هم نیست ، امروز را مینگرم که باید فرا بگیرم که تنهایی چه خوشبختی بزرگی است وتو میتوانی در گرمای سی وهشت درجه با یک تی شرت در خانه بگردی ، دیگر دلم نمی طپد برای آن گلزار های لبریز از گل اطراف کوه زاگروس وشمال ایران ، نه دیگر همه توش وتوان و احساس خود را ازدست داده ام و کشورم را فراموش میکنم و مردمش را ، که خدمت به بیگانه را بیشتر میپذیرند تا خدمت به خودی ، مردمی که ذاتشان از ریا و دروغ و فریب رشته شده است مردمی که حتی بخودشان در آیینه نیز دروغ میگویند .
آن بلبل همیشه درصحنه نیز میرود تا با دوستان چند جانبه اش نقشی جدید را بنا کند . حال باید فرا گرفت که لال بودن یعنی چه ، و خاموش نشستن چیست و آنکه مرا شکنجه میکند نباید از درد بنالم باید بگذارم آواز ها ی او در هوا خاموش شوند .
دیگر به کلماتم پیچ و تاب نمیدهم و عبارتهایم لبریز از کرشمه نیستند تنها چند چین و چروک دارند ، با این مردم نمیتوان صاف سخن گفت .باید در لابلای چین خوردگیهای مرموز وتا شدن ها حیله و زرنگی و تزویر خود را به تماشا گذارد و مانند یک دلقک روی صحنه ظاهر شد !.
این چروکها .چینها و تا خوردگیها همه همان چرکهای درونند که جمع شده و ناگهان بیرون میریزند ، من روحم پاک است ، پاک تر از آب سر چشمه های بلند کهسارها که در زیر آنها رشد کردم و مانند ماهی قزل آلا سر بالا از آب های تند و خروشان پریدم هنوز هم همانم رشد نکرده ام .! ث. الف .
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 18/06/2018 میلادی برابر با 28 خردادماه 1397خورشیدی !