شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۷

جهیدن وپریدن

ثریا . اسپانیا / " لب پرچین « !



احساس کردم کسی روی سینه ان نشسته و فشار  زیادی بر سینه وقلبم میآورد ، احساس کردم هوا برای تنفس نیست  هوا تاریک  وکمی خنکتر از روز گذشته بود  نا گهان خودم را از تختخواب پایین انداختم ،  پرده هارا کشیدم پنجره هارا باز کردم ،  اوف .... مه غلیظی سر تاسر آسمانرا پوشانده بود و نسیمی خنک جانرا به توازش در میاورد  با یک تی شرت خودم را به روی بالکن رساندم تا چند نفس عمیق از هوای مرطوب و خنک صبگاهی به درون  ریه هایم بفرستم ، نمیدانم ساعت چند بود ، اا میدانم  که هیچ صدایی از هیچ گوشه ای برنمی خاست ، شور و هیجانها  برای  بازی فوتبال تجاری - سیاسی فرو کش کرده تا شبهای آینده وازاین  که مردم ایران برای چند ساعتی توانستندد خود را رنگ کنند و به هوا بپرند و دست بزنند و ابراز شادی کنند برایشان خوشحال بودم این تنها موقعی است که همه یکی میشوند بعد دوباره تکه تکه شد هرکدام لب ورچیده به گوشه انزوای خود میروند .

هر مسئله بزرگی باشد از روی آن میجهند  وهر جا که انبوهی از مسایل باشند  از بالای آن میپرند ،  حال این یکی را زیر دندان میجوند  وشادند .
من بسکه مسائل روز را زیر دندانهایم جویدم همه دندانهایم شکسته  و بسکه آنها را به دستگاه گوارشی خود فرستادم  مرا دچار شکم روه کرده است  چرا که  عده ای، کسانی نالایق را شهبازان بلند پرواز معرفت و شعور میخوانند ! .

وما ،  ما گذشتگان و عبور کردگان از از دوران پیش  به هرجا میرسیم  مکث میکنیم ،  باید همه چیز را بجویم ، تجزیه کنیم  وهمیشه هم مجبوریم که آانهارا قورت بدهیم . بعضی ها سبکبالند و ما همیشه سنگین دل .

من دیگر نمیتوانم چیزی را به جلو بکشم به پشت سر هم نمینگرم چون ناگهان ممکن است جلوی پاهایم چاهی باز شود ومن با سر به درونش بیفتم ،  اا هر جا ندای آزادی باشد من چنگالهایم  را  فرو میکنم  و میل دارم فریاد بکشم ، اما کو آزادی ، در همین گوشه انفرادی خود آزادم  که با آب سرد دوش بگیرم وبا فطیر تغذیه کنم و نامشرا بگذارم زندگی بدون دغدغه .

 درانتظار رسولان  وپیامبران  که میل داشتند با اهریمن پیکار کنند  بقیه موهایم نیز سفید شدند !  دیگر پهلوانی نیست چرا که تنها زورخانه ها کار میکنند آنهم برای زور گفتن وبردن ضعفا به گوشه زندانهای مخوف ،  این پهلوانان زورکی گه با میکربهای مدرن تغذیه میشود و پروتین های مصنوعی را نوش جان میکنند مانند باد بادک   روی هوا هستند که سر انجام خواهند ترکید .
 پهلوانان ما هیچگاه نمی میرند  روز گذشته  تصویر مجسمه یکی از بزرگان را در یکی از پارکها دیدم که ملت شریف و قهرمان پرور  آن سر زمین ناخن های پای آن مجسمه را لاک زده اند !!!  این دهن کجی به کدام یک از صف ها ی جداگانه است ؟ .

روزی پهلوانان ما  گوهر وجودشان از نور و روشنایی  بود و هر پهلوانی  حق داشت  به پیکار خود در تاریخ ادامه دهد ،اما امروز قهرمانان ما همه لگن سفیدی بر سر گذاشته تند و جیبهای مردم را پاک میکنند آنهم به زور  چه زمانی آنها از صفحه تاریخ محو خواهند شد ؟ نمیدانم ! شاید هم نباشم ،  چه کسی آنهارا به صفحه تاریخ ما فرا خواند با پیامبران وامام زاده های دورغینشان ؟ نمیدانم ، میل هم ندارم بدانم ، تاریخ وفرهنگ و ادب ما درمیان دستهای آلوده بخون و کثیف آپنها گم شد وآن پیامبران  دروغین   تاریخ ما را محو کردند آن قصه ها و افسانه ها روی حقیقت را پوشاندند > ما دربیرون تنها به پشت  خودمان  نگریستیم گویی فردایی وجود ندارد و باد در آستین انداخیتم که بلی !! ما تاریخ بزرگی داریم ، منهم پدرم خیلی بزرگ بود ، اما من امروز یک ذره ناچیزم میان هوا معلق !.
بهر روی امروز و فردا برای ما روز تعطیلی و روز هورا کشیدن برای قهرمانان پا  طلایی است . ث. الف . 
پایان 
از ثری تا به ثریا / اسپانیا / 16/ 06/ 2018 میلادی برابر با  26 خرداد ماه 1397 خورشیدی /.