سه‌شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۷

خطر رسانه ها

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
----------------------------


سر بسویی میکشد مارا  درین ره  ، پا بسویی
 عقل آخر بین  ، بسویی  بی پیراگیها بسویی

مرغ سرگردانم و بازیچه  طوفان هستی 
هردمم ساحل بسویی میکشد  دریا بسویی


به سبک  معلمین گذشته  که میگفتند  » کلمات  لغات عرب  بر سه گونه است  :
اسم /  فعل وحرف !
حال امروز   بسیاری از روزی نامه ها  بمدد تکنو لوژی کاهش یافته است  ودر عوض  دوربینی وبلند گویی  وارگانهای خصوصی و حزبی و نمایندگی ا زطرف  بزرگان بسوی مردم بیچاره و زیرستم سر زمین ما  سرازس میشود  آنها در بیرون آش میخورند و قاشق خود را درون  ظرف بقبه میگذارند تا خیس بخورد .

اگر من میدانستم علت اینهمه ستم به همنوع و سیخونک فرو کردن به پیکر دیگری چه ثمری را ببار میاورد  ؟ خیلی خوب میشد !× البته امروز بازار خرید وفروش برده رواج کامل دارد  این ارگانهای تازه شکل گرفته با کلمات و گفته های خود بیشتر از روزی نامه ها  وموثر تر از آنها درافکار عموم مینشیند وعده ای معلوم الحال ازاین موضوع, استفاده کرده و در عین آنکه مثلا برنامه( مبارزه ) خودرا در راه استقلال میهنشان صرف میکنند اما درواقع هرکدام یک سوزن جوالدوز برداشته به یکدیگر فرو میکنند .
اگر من میدانستم علت دشمنی آن » پیر « با مثلا آن فرهنگی اهل وین ویا آن جوانی که دارد دست تنها بایک  دوربین مبارزه میکند  چیست ! خیلی خوب بود حد اقل مرا نیز دراین دشمنی ها شریک  میدانستند . 
آن روزنامه نگار که امروز صاحب دم ودستگاهی در شهر لندن نشسته وخودرا واقعا سرور انسانهای  فرهنگی میداند وسابقه  درخشانش بر همه روشن است ، تکلیف  ما با او کاملا باز واو را از زندگی روزانه خود رانده ایم حتی صفحات  آنرا باز نمیکنیم او خودش را به معرض فروش گذاشته هرکس بیشتر بدهد روی به آن سوی قبله مینماید اما این یکی در کسوت « پیر « آمده واوائل من سخت به سخنان وگفته های او گوش میدادم اما امروز تنها درین گمانم که یکی از ملاهای مکلای خارج نشین است وهنوز بای بسم الله را باز نکرده ودرودی نگفته لبه تیز کارد خود را بطرف  آن یکی وآین یکی  وآن شاعر پرتاب میکند وسپس مینشیند نوشته ها ی طرفدانرانش را میخواند ، من اویل گمان میبردم  مردی است معلم ودانشمند وحال برای روزهای پیری وسرگرمی دارد در گوشه ای نان خودش را میخورد اما شب گذشته که از  فشار گرما وتشنگی ودمای هوای اطاق بیدار شدم ونشستم به تماشای برنامه او ونیمه کاره   تابلت را خاموش کردم  دیدم نه ! یکی از همان مامورین سر سپرده مانند بچه خوشگله لندن نشین است درحالیکه من با تمام وجودم از برنامه روزهای دوشنبه اشکها ولبخندها لذت میبرم ادب و به نزاکت وگفتار  آن مرد شاعر نیز حرمت میگذارم بخاطر سن بالایش ومتانتش وادبش که کمتر درمیان ما ایرانیان دیده میشود ، گویی این یکی إآمده همه  آردهای بیخته را خمیر کند وشکلی بدهد به همان شکلی که ( آنها)میخواهند .
دیگر کم کم دارد حالم گرفته میشود  .

روزی از یک خانم ارمنی  پرسیدم که چرا شما نمیتوانید سر زمین خودتان را  پس گرفته وبسازید  ؟ درجوابم گفت : 
برای آنکه همه میخواهند رهبر شوند . سر انجام آنها توانستند سر زمینشانرا  پس گرفته و امروز ارمنستان جدا شده از ایران واز روسیه  سابق برای خود سر زمینی است که توریستهای فراوانی را بخود جلب کرده است اما ماهنوز نشسته ایم  وسوزن به پیکر دیگری فرو میبریم مگر چقدر قیمت دارید ؟! 

مطبوعات ورسانه ها  بدون شک  تواناترین  ارکان یک حکومت را تشکیل میدهند  و میتوانند واقعا یک دموکراسی را پیاده کنند ،  ویکی از موثرترین  عوامل هدایت افکار  وزنده کردن شعور دیگران است ، حال ما این همه دستگاهها را دراختیار گرفته برای هوسهای دیگران کار میکنیم ودم از میهن پرستی میزنیم  وعجب آنکه  در مترقی ترین  آنها  افکارشان  خیلی پایین تراز سطح سیاست جوانان داخل کشور میباشد .

چرا ما نباید با یک مرام  ویک مقصد منظم  بتوانیم  پارلمانی را بوجود بیاوریم  و مجلس وعظ وروضه خوانی را برچینیم  ویا  خودرا درمیان گود زورخانه قهرمان نبینیم  وحق حیات به دیگران بدهیم وحق اندیشه را ؟!.
 .
امروز دیگر نکاه من به آنها نگاه به یک فاضل ودانشممد نیست نگاهی است به سفیه های رنگ وا رنگ  ویا رنگ کارهایی   که هر رنگی را باو دستور بدهند بر دیوار ذهن دیگران میمالد 
دیگر قریحه وذات و خوش گویی ولذت  مبارزه در سخنان این جماعت دیده نمیشود  ، هرچه هست نوشته هایی است که برایشان تهیه کرده و روی مونیتور آنها گذارده اند وآنها طوطی وار میخوانند وازهمه بدتر  با نشان دادن کشتارها  و جرم ها و کتک زدن ها  در تشویق دیگران میکوشند  و آن جوان نادانی که در پای تلویزیون در گوشه اطاقش نشسته به تویی که گمان میبرد مردی صلاح جو میباشی گوش میسپارد و مببیند  چگونه گرد نفاق  را پراکنده وبر درو دیوارها میپاشی و  هر دقیقه  تو رنگ عوض کرده ای از این شاخه به آن شاخه میپری ، ا و سر انجام ناکام دست از مبارزه خود میکشد .
هر روز من شاهد این نفرت پراکنی ها  درمان این قوم هستم  عده ای خود قروخته  یا در زیر سم اسبهای اعراب ویا درخدمت بی بی سکینه از این جماعت وحشی که بر سر زمین ما حکومت میکنند و سواد آنرا ندارند تا نام خود را بنویسند حمایت  وبردگی  خود را به ثبوت میرسانند وابراز  میدارند . 
بلی درکنج خارج نشستن وپول  مفت گرفتن وته دیگ زعفرانی خوردن  را باچلو مرغ لذتی دیگر دارد ، نه درمیان گودال ونه خارج از معرکه . وامروز همین شما ها عامل  جهل ونادانی بیشتر مردم ایران شده اید وایکاش آنهارا بحال خود رها میساختید . 

وما در میان دو سنگ آسیا گیرکرده ایم یا تملق  ، یا منفی بافی  که هر دوی آنها برای جامعه مضرترین  واز سهم مهلک کشنده تر میباشد  ومردم روزهایشان را به غلفت  ونادانی ویا غروز وبی اعتنایی ویا اعتیاد وفساد میگذرانند وعشرتکه های  بزرگی در گوشه وکنار شهرها زیر نظر همان واعظین که جلوه گر منبر میباشند ، شکل میگیرد وشما با گفتارهای سخیف ولب ولوچه های ماتیک مالیده خود منفی بافی را  هر روز تشویق میکنید  وراه مبارزه را میبندید چرا که آن دولت با پول توانسته برده های زیادی را خریداری کند حال یا با سم مارا خواهند کشت ویا به کمک شما با زهری که بر شعور وایمان ومغز ما میریزید .پایان 

هم از آشتی راندیم وهم زجنگ 
سخن گفتنم  از هر دوی رنگ وارنگ 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « اسپانیا / 29/05/2018 میلادی / برابر با 8 خردادماه 1397 خورشیدی /..