جمعه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۶

مولای رومی



سالهاست که  افکار من درگیر این عشق عافیت سوز وعاقبت اندوز وبنیان گذار همین حرفه درویشی د رایران  و اخیرا جهان  است ، ( البته ایران قدیم ) نه درجمهوری اسلامی ! . 
کتب زیادی  از مولانا جلاالین بلخی  معروف به مولانا ویا رومی دارم ، وحکایتهای زیادی درباره این رابطه و عشق او به شمس تبریزی خوانده ام ، تنها دریک مورد توانستم زندگی (شمس )را بیابم آنهم به همت ( مرحوم صادق گوهرین ) بود که ناتمام ماند .
پدر مولانا  دز زمان  سلجوقیه با دربار و مردان درافتاد به ناچار ترک وطن کرد وروی  به مکه نهاد ! ( مانند خمینی که با محمد رضا شاه درآفتاد وبه عراق تبعید شد ) ! تاریخ تکرار میشود .

سپس در نیشابور بخدمت فرید الدین عطار میرسد واو منطق الطیر خودرا به آنها هدیه میدهد وغیره ، از آنجا به خراسان وسپس به شهری بنام " لارندا میروند وحاکم آنجا که شیفته علم ومعرفت پدر مولانا بوده برایش مدرسه ای را باز میکند تا او به درس وتربیت شاگرد ! ادامه دهد  پس ا زمرگ او پسرش که حال بزرگ شده وبا گوهر خاتون دختر یکی از بزرگان لارنده عروسی کرده ودو پسر دارد ، تکیه برجای پدر میزند وبه درس وارشاد مشغول میشود !
تا اینجا عیبی درکار نیست یک زندگی که همیشه میتواند تکرار شود .

ناگهان از افق قونیه خورشیدی طلوع میکند بنام " شمس الدین  محمد ابن ملکداد"  این شخص ناشناس ومرموز به هرشهری که میرفته آهسته میرفته وآهسته برمیگشته هیچ اثری ورد پای ا ز خودش بیادگار نمیگدارد ، مردی سخت ریاضت کش و در علوم عالم علوی  مردی بسیار دانا  و شاعری  توانا بوده البته عده ای او را از خاندان " اسمعیلی " اوحدی کرمانی  میدانند "  او از جمله صوفیان قرن هفتم هجری بوده و عمرش را در سیاحت  و سفر میگذرانده تا اینکه به محمد بلخی   یعنی همان مولانا میرسد تا اینجا چیز مشکوکی نیست دو عالم بهم میرسند از اینجا ببعد چه اتفاقی میافند که مولانا درس و مدرسه و شاگردان را رها میکند و به دنبال این پیر یک لا قبا و بی نام و نشان میرود ؟ .
از نظر من کتاب بزرگ اشعار او !!! بیست وپنج هزار بیت شعر ومولانا دران زمان داشت اشعار دیگری میسرود که درکتب مختلف زیر نام های مختلف به چاپ رسیدند آنهم به کمک استادان هندی وافغانی وغیره .مثنوی کبیر یکی از آنهاست .

نه یک عشق آسمانی ، البته در خلوت باهم مینوشیدند و میرقصیدند  و نامش را سماع میگفتند که قسمتی از این برنامه ها را در خانه دراویش دیدیم و خندیدیم ! 
روایتها زیادند شمس در خانه مولانا میماند و عاشق دختر او میشود ( درجایی گفته شده که او تنها دو پسر داشته است ) بهر روی دختر مولانارا به زنی میگرد و دخترک پس از چندی به لقاء الله میپیوندد .
شمس به سفر میرود اما در جایی گفته شده که او از قونیه بیرون نرفته ست ، فریاد مولانا برمیخیزد که وای ، یار از دستم رفت .
بروید ای حریفان بکشید یار مارا
بمن آورید یکدم  صنم گریز پا را 
به ترانه های  شیرین ببهانه های رنگین 
بکشید سوی خانه  مه خوب  خوش ادارا 
صنم معمولان به  معشوقه زن خطاب میشود  واین اشعار بیانگر عشق به یک زن است نه یک مردعالم ویک مرد وارسته هیچگاه نمیتواند به بها نه های  رنگین و شیرین دیگران را بفریبد  وخو ادایی کند آنهم مردی که هفته  ها ریاضت میکشید و غذایش کمی ترید آب چربی دکان کله پزی بود .
نه! این اشعار  متعلق به خود شمس تبریزی است او را کشتند و درچاه انداختند و اشعارش را نسبت دادند به حضرت مولانا جلاالدین بلخی . این را من نمیگویم دیگران هم باین امر اشاره کرده اند ، دو مرد پیر زوار دررفته آنهم در آن زمان درمیان مسجد و منبر چگونه میتوانستند عشقی چنین آتشین  بیابند ؟ که حاصل آن بیست وپنج هزار بیت عاشقانه شود ؟
خوب همیشه میتوان همه جا همه کاررا انجام داد  آنهم درآن زمان که نه از تکنو لوژی خبری بود ونه از عکاسی ونه از کپی برداری همه چیز بعهده قلم و مرکب بود !ویا سینه به سینه نقل میشد  بعنوان مثال مادرمن همه کتاب حافظ و سعدی را از حفظ میدانست  سواد او تنها سه کلاس آنهم درخانه زیر نظر معلم سر خانه بود  اما هربار به عنوانی ابیاتی از حافظ یا سعدی را میخواند  وگاهی قطره اشکی هم گوشه چشم او دیده میشد او این اشعار را از پدرش سینه به سینه فرا گرفته و حفظ کرده بود .
در جایی گفته شده که پسران مولانا  از ماندن شمس در کنار پدرشان خشمگین میشوند و شبانه او را به بیابان برده میکشند و در چاهی مدفون میسازند ورد پایی هم از او باقی نمی ماند .

 این عقیده من است حال طرفداران جناب مولای رومی  که امروز ترکها صاحب او شد ودکان توریستی باز کرده اند میتوانند مرا شقه کنند ویا به دار بکشند باز میگویم اشعار متعلق به شمس تبریزی و همان نواده اوحدی کرمانی یعنی  (شمس الدین  محمد ابن ملکداد ) است باقی قصه و افسانه اند . 
در خاتمه اشاره میکنم که من نه محقق هستم ونه صاحب تالیفات ونه نام ونشانی دارم اما شعر را خوب میشناسم خیلی هم خوب میشناسم .ودر این باره مطالعات زیادی کردم که امروز جرئت نوشتن این مطلب را بخود دادم . پایان 
جمعه 23 فوریه 2018 میلادی / نوشته ثریا ایرانمنش » لب پرچین اسپانیا « /.

ماخذ من دراین نوشته ها " شرح واحوال موانا جلالالدین بلخنی   به قلم  استاد بدیع الزمان فروزانفر / دکتر صادق گوهرین / وشادروان  جعفر محجوب  و دانشمند بزرگ  ومعلم ثانی مرحوم علی دشتی و یک از معروفترین کتب  که متعلق به مرحوم رضا قلی خان هدایت  بوده   و تذکره دولتشاه سمرقندی میباشند .