از زمانیکه نوشتم بر اندازم دستگاه من دچار اختلال شد بیمار شد زبانش عوض شد حروف گم شدند باز هم نوشتم ومینویسم بر. اندازم
ایکاش ویدا موحد چند تن دیگر را با خود میبرد در یک صف طولانی لچکهای زیتب کماندویی خود را به هوا میفرستادند
الان دوره کمدی سرنوشت ایران شروع شده ممد چریک ومصطفی زاغی ها دوباره راه افتادند ملتی با آنهمه تا ریخ وافتخار به دست یک بچه میمون افتاد وخس وخاشاک شد
کجایند مردان ما ؟چراتنها حرف میزنند ؟آیا از حرکت افتاده اند ویا با ز چشم به دولت ولنگار ومفتخور بی بی سکینه آن روباه پیر دارند ؟ یا در انتظار دستور ات کامل آن قمار خانه دار که هم شریک دزد است وهم همراه قافله .
مردان بزرگمان در گوشه غربت درمیان کتب خود حیران ایستاده اند حال چه سرنوشتی بر سر آن سر زمین نقش خواهد بست ادای انقلاب فرانسه را در آوردند حال در انتظار یک کنسول یک شورا ویک ناپلئون هستند .
هنوز کمی امید در دلم هست وهنوز میدانم نسل جوان بر خواهد خاست قبل از آنکه دوباره ملوک الوایفی شویم .
می دانم بمن اجل امان نخواهد داد تا آزادی وسر بلندی دوباره ایران را ببینم اما روحم بیقرار ودر آسمان ایران زمین میگردد.
امروز مجبورم از این تابلت زبرتی استفاده کنم تا دستگاه را با دست متخصص بدهم زبانش را عوض کند .
ثریا ایرانمنش (لب پرچین ) اسپانیا 27/02/2018میلادی