که کند آنچه تو کردی با ضعفت همت ورای
ز گنج خانه برون آمده خیمه بر خراب زده ؟ ......."حافظ"
از آن زمان گذشته گنج خانه به دست زرگر روزگار ویران شده ، خلنه ای نیست حتی لانه ای هم نیست تا درآ|نجا پنهان شد .
آیا انسان حق دارد جانی را بیازارد ؟ و یا جانی را بگیرد ؟ چون اجتماع و قوانیش از او میخواهند ؟ آیا انسان حق دارد برای حفظ موقعیت خود و نشستن بر اریکه قدرت از مهری که در دلش هست بگذرد و خون انسانی را بریزد ؟
میان قربانی کردن انسان وترک وطن کدام یک بهتر است ؟
نماد این قهرمانی را از روز ازل درکتب مقدس نهادینه کرده اند ابراهیم پسر خود را قربانی میکند و رستم سهراب را میکشد بنا بر این هردو افسانه یکی است . آیا با کشتن به زور آزار وشکنجه باید ادامه داشته باشد ؟ و هر کسی بگوید من بیگناهم ؟
خوب ابراهیم که به قصد کشتن فرزندش برخاست پروردگار مهربان حیوانی را بجای او فرستاد اا گویا دیگر پروردگار احتیاج به فرستادن حیوان جدیدی ندارد حیوانت زیادی دارد و احتیاجی نیست که بجای قربانی حیوانی بی آزاری را از نفس بیاندازد .
آزردن همه جانها یکسان است هیچ جانی را نیمتوان برای دیگری قربانی کرد ( اما در سر زمین ما این کار رواج دارد ) ! انسان را بعنوان یک جان برای خدا نیز نمیتوان کشت خداوند خود جان داده است وقربانی نمی طلبد چون خودش هم در جانهای پر مهر زنده وزندگی میکند زنده ، به زنده ، مهر میورزد واز سوی دیگر از این بی احتیاطی که درحقلقت این جانوران بخرج داده درحیرت فرو رفته وجان ودلش میسوزد .
این اجتماع است که قربانی میخواهد آنهم هرروز وگاهی هرشب و زمانی هر ساعت ، این قوانین خود ساخته بشر است که برای حفظ منافع خود دست به هرحیله ای میزند پسری که در دبیرستان ( فلوریدا) آتش آن جنایت را برپا ساخت عضو گروه شیطان پرستان وبرتری نژاد ها بوده است ، کدام نژاد برتر مانده سفید پوستان تعدادشان هرروز از فرط بی خونی وبد غذایی رو به نقصان است پیر شده اند مرده اند تنها مجسمه های مومیایی هستند که دربالکنها دست تکان میدهند آنهم معلوم نیست خودشان یا فنری زیر بغلشان !جای دارد .
دنیا مانند آجیل مشل گشا مخلوط شده است چگونه میخواهید این بهم ریختگی را جدا کنید با قربانی کردن ؟ و ریختن خون؟ در سر زمین پر مهر من سر زمین آریایی سرزمین تابش خورشید هرشب یک یا چند قربانی برای خداوند متعال به درگاه باریتعالی ارسال میشود آنهم قربانیانی که تنها شعور ومغزشان کار میکند ، کاسه سر را باید شکافت باید رباط بود و همچنان طی طریق کرد .
بترسید سخت از پی سر زنش
شد ازراه دانش بدیگر منش
از این بچه چون بچه اهریمن
سیه چشم ومویش بسان سمن
چو آیند وپرسند گردنکشان
چه گوییند از این بچه بد نشان
چه گویم که این بچه دیو ی ست
پلنگ دورنگ است یا او پری ست
از این ننگ بگذارم ایران زمین
نخوانم برین بوم بر آفرین .........."شاهنامه فردوسی مربوط به سام وپسرش زال "
امروز عرف جامعه خون میطلبد وفردا جنگی دیگر آغاز خواهد شد ، مهمترین تیز خبرهای امروز این بود که " جناب ریاست جمهور به آپن ستاره پورنو پول داده است وخبر دوم خانم فلان آرتیست از همسرش جداشد ! وسپس خبرهایی مربوط به آن جناب ریاست خود مختار در تبعید خود خواسته وتعریف هوای امروز وفردا ، این تمام خبر ها بود .
ومن تصاویر کشته شدگان را در روی تابلت دیدم و مادران و پدران و خواهران و دوستان داغداری که گردهم جمع بودند کاری هم از پبش نمیبرند بنوعی باید جمعیت دنیا کم شود زیادی مانده اند دنیا پیر شده ( مانند من ) ! گاهی با خود میگویم این بیماری آلزایمر چه هدیه خوبی است که بشر توانسته آنرا بیابد .دانشگاه ومدرسه بی فایده است بهترین راه تحصیل درحال حاضر در کلاسهای خوانندگی ورقص واواز است بیشتر به درد دنیا میخورد هرروز بر تعداد دیسکوتها ها ورقاص خانه ها وقمارخانه ها افزوده میشود وهر روز کشتیهای حامل مواد مخدر در بندرگاهها بارشانرا در کنار مواد غذایی خالی میکنند . بنا براین تحصیل علم یعنی اینکه پس از ان بکار گل مشغول شوی بی هیچ افتخاری .
امروز صبح پشت پنجره اطاق خوابم جای پای کفش انسانی را دیدم حال باید تحقیق کنم ، کفشهای با خطوط موازی ، خوشبختانه کرکره شکسته وبالا نمیرود تنها باندازه چند بند انگشت میتوان آنرا بالا کشید ! خوب من درخواب خوش فراموشی هستم میلی هم به بیداری ندارم . بعلاوه با کوچکترین حرکتی زنگها به صدا در خواهند آمد کلید آن بر گردن من است .پایان
وصال دولت بیدار ترسمت که ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعا های مستجاب زده
نوشته : ثریا ایران منش » لب پرچین « /اسپانیا / 16/02/2018 میلادی /....