گر عارف حق بینی چشم از همه برهم زن
چون دل بیکی دادی آتش به دو عالم زن
همه نکته وحدت را با شاهد یکتا گو
هم بانگ اناالحق را بردار معظم زن ............" فروغی بسطامی"
مغنی کجایی ؟ نوایت کجاست ؟ نوای خوش غم فزایت کجاست ؟
البته همه مغنی ها " دزد نمیشوند ودلال معالملات مواد مخدر " تنها ممکن است یکی درمیان آنها بداند که مغنی گری کاری نیست که بتوان نان خورد باید راههای دیگر را هم پیدا کرد ، جاسوس شد ، دزد شد ، دلال محبت شد و سر انجام مال یتیمان را هم خورد ، باین میگویند یک " مغنی واقعی " نه به مرحوم اصغر بهاری که به هنگام مرگش پولی دربساط نبود تا جنازه اش را بردارند کسیکه کمانچه ساز قدیمی را اززیر خروارها خاک بیرون کشید و استاد کمانچه بود .
این یکی " بداهه" نواز بود شیرین مینواخت عشوگری میکرد لباسهای گرانبها میپوشید ( با پول دیگران ) صورت وبینی را عمل کرد گویی یک زن لوند هرجایی که درمحفل قاجاریه مشغول نواختن است و ضحاک هم خوششان میامد و او را پشتیبانی میکردند ، مغز او زیادی برای خوردن مارها پیر بود اما سازش دلنواز بود !!!
هرشب با این نوا بخواب میروم صدایی جادوی ( شجریان) که عاقبت او این نبود هرچند عاقبت خوبان همیشه بد اقبالی است .
در کجای دنیا دیده اید که موسیقی ، تنها موردی که روح انسانرا نوازش میدهد و اورا واقعا به حق میرساند حرام اعلام شود ! نوازنده ها بگوشه ای بخزند وخوانندگان مانند بلبلان زبان بریده سر به زیر با ل بکشند اما مطربان ورقاصان دربار همه جا حضورشان را اعلام میدارند چرا که غیر از رقاصی وخوش رقصی وخود فروشی کاری را نمیدانند . نمونه اش؟ (داریوش / ابی/ گوگوش )!
من باید با این حروف مورچه وار بزیر یک نورافکی کار کنم یا بنویسم نمیدانم چه بر سر این برنامه آمد وچرا همه چیز زیر وروشد ؟ کاری از دست هیچ کس ساخته نیست مگر آنکه ببازار رویم و یکی تازه بخریم وهمه چیز را پنهانی زیر لحاف بگذاریم تا موشهای گوش دار نبینند ونشنوند برایم خیلی مشگل است که با این حروف کار کنم .
اما چاره نیست یا باید آن حروف سیاه بدترکیب ونکبت اسلامی را استفاده کنم که مانند مورچه های آدمخوار روی صفحه راه میروند ویا باید با همین خط قدیمی اما خیلی نقطه چین بنویسم ( بنا برایم باید گاهی از خوانندگان پوزش بطلبم اگر خطایی را میبینند نادیده انگارند ) !
میگویند هر نوری سایه ای دارد ، اما گویا سایه من گم شده ویا نوری نیستم خاموش درسایه نورهای دیگر راه میروم اماهیچ گفته ایرا باقی نمیگذارم درباره سایه های نامریی سخن های زیادی دارم ودر باره سایه خداوندگارم که سی وهفت سال پیش با چشمانی اشکبار سر زمینش را ترک کرد اما بانویش مانند زنان قزاق با کلاه پوست پالتوی ( دکتر ژیئاگویی ) وچکمه محکم وبا اعتماد کامل خندان گام برمیداشت بامید آنکه به زودی بر میگردد ومیشود گرد آفرین زمانه !!!
عبا داران قمه دااران فرش را از زیر پاهایش کشیدند وخوب تا امروز همچنان خودرا مطرح میکند ملکه مجله های زرد !.
درباره آن نور میگفتم وسایه اش که خداوندگار ما بود امروز اکثریت خاموشند چون ضعیفند ویا پشیمان ما همه سایه اورا چون سایه خدا بر سرخود احساس میکردیم وهمه ضعفا در سایه او مینشستند گاهی نور قدرت میسوزاند و میخشکاند وتنها سایه گستره ای از او باقی میماند .
امروز او نماد رحمت ومهربانی ومحبت است وهمه ضعفایی که نتوانستند به قدرت برسند ویا یک قدرت موقتی داشتند رو باو کرده وسخن های روشنشان اوست .
من دیگر درانتظار هیچ قدرتی نیستم ومنتظر هیچ آهنگی ، امروز هر آدمی گفته هایش را صد گونه میچرخاند گاهی به آنها زیبایی میبخشد وترا فریب میدهد وگا هی ترسناک ، ظلم ، نابرابری ، زور وفریب آنچنان برجسته شده اند که چشمان همه بسوی آنهاست و خوبیها گم شدند ستمگران هنوز در فکر جابجاییها هستند تنها گاهی چند تنی میترسند .
او رفت ، دیگر کسی نخواهد توانست جای اورا بگیرد به همانگونه که خواننده بزرگمان بی صدا رفت ودرگوشه ای با بیماری هایش دارد کلنجار میرود وخاموش است خاموشی نیز گاهی فریادی بلند است تنها گوشها حساس ودلهای نازک آنرا میشنوند .
گر تکیه دهی وقتی ، بر تخت سلیمان ده
ور پنجه زنی روزی درپنجه رستم زن
زاهد سخن تقوی بسیار مگو با ما
دم درکش از این معنی یعنی که نفس کم زن
سلطانی اگر خواهی درویش مجرد شو
نه رشته به گوهر کش نه سکه به درهم زن ......" فروغی بسطامی >
پایان
ثریا ایرانمنش » لبپ پرچین « / اسپانیا / 17/01/ 2018 میلادی /...
=====================================