آخر ، تفاوت من وطفلان شهر چیست ؟
آیین کودکی ، ره و رسم دگر نداشت ؟............" پروین اعتصامی"
چرا داشت اما تو ودیگران راهش را گم کرده بودید!
تفاوت زیاد است ، پدر زود زفت ومادربی نام ونشان پنهان شد ، خودت برخلاف جریان آب رودخانه شنا میکردی باکسی همراه نمیشدی همیشه آنکه داشت غرق میشد بسویش میشتافتی نه آنکه خودش را بالا کشیده بود .
با کودکان کوچه و خیابان همبازی نمیشدی تا ره ورسم زندگی ! را بیاموزی دماغت را زیادی بالا گرفته بودی ، در محیط کار هم به همه رو نمیدادی تنها میرفتی وتنها برمیگشتی ومانند یک خر کار میکردی !
در خانه شوهر هم زیر بار " آقا و سرور نمیرفتی " اورا به هیچ میگرفتی ، بطور کلی کسی بتو یادد ناده بود که زندگی شکل دیگری هم دارد وآنچنان که میپنداری صاف وساده مانند یک رودخانه پاک جریان ندارد ، جویباری است لبریز از سوسمار ، مار سمی وعقرب وجانوران ناشناخته که تو تنها درکتابهای درسی عکس آنها را دیده بودی وگمان نمیکردی که در کنارت راه میروند ، کودکی راه ورسم دیگری هم دارد که از پدر ومادر وبچه های کوچه وبقال وخدمتکار ولباسشوی باید فرا میگرفتی .
شب گذشته زوجی را خواب دیدم که ابدا بفکر آنها نبودم وسالها بود که از آنها بی خبر بودم دریک مکان کار میکردیم ، یکی سیم کش بود ودیگری دختری لاغر اندام پر افاده برای پوست سفید وموهای کم رنگش استخوانی تنها :"اورد هار:" را مینوشت ومن ریاست دفتر را بعهده داشتم !!!
بعد شنیدم به جناب سیم کش میگویند مهندس وخانم صاحب دو دختر مامنی شدند کاری به روابط قبل از ازدواج آنها ندارم ........ اما آنچنان خودرا نجیب واصیل نشان میدادند که گویی هر دو همین الان از ماتحت لرد نلسون و لیدی مادلین پایین افتاده بودند !
حال لابد یکی از آنها به رحمت خدا رفته ومن چون به تازگی مرده ها تنها به رویاهای شبانه ام سر میزنند ، ایشان هم درنوبت ایستاده بودند .آنها راه ورسم زندگی را خوب میدانستند از کوچه پس کوچه های شهبار وخیابان شکوفه وتهران پارس تا پاریس ولند ن وآلمان وامریکا طی طریق کردند ، با همه ساختند ( غیر ازمن ) با همه دست رفاقت دادند خوب رسیدند بجایی که باید برسند که همه نوکیسه های امروز ما رسیده اند .
اصالتت را ببر بگذار در کوزه وآبش را بخور.
امروز تو تنها ممکن است در گوشه ای از تاریخ کنار اجدادت بنشینی ودرآینده بگیوند این فلانی هم نتیجه فلان بزرگوار بود !که درراه وطن سرش را ازدست داد .
خوب منکه وطنی ندارم ، سرم هم بی ارزش است درونش خالی وتهی بیرونش هم چندان چنگی به دل نمیزند ! ادا واصول وافاده هم ندارم لر لرم ، یکرنگ ویک پارچه مانند آسمان صاف وآبی وپاک حال اگر لکه ابری بر دامنم نشست فورا میگریم وآنرا پاک میکنم اشگهایم خیلی زود همه چیر را شستشو میدهند . وپاک میسازند .
در حال حاضر پیچ و مهره های خدای بزرگ خانه را بسته ام و پیچ رادیو را باز کرده ام شنیدن گاهی بهترا ز دیدن است یا شاید برعکس دیده ها ها درمغز منعکس میشوند شنیده ها گم میشوند موسیقی تازه نوعی آش شله قلمکار جیغ و فریاد وانفجارهای صوتی که گوش را کر میکند اخبار نیمه کاره مخلوط با موعظه خطیبان تجارتی بازار سیاست بازار نمایش جاز و سرودهای مذهبی ، همه چیز بهم ریخته از خیر آنهم میگذرم ، یوتیوپ ناگهان " فارسی شد "!!! بعضی از کلیپ هارا مهر وموم میکند !
مهم نیست از این یکی هم میگذرم مینشینم به تماشای گلهای پلاستیکی درگلدان دیگر برای روزهای آینده نقشه ای نمیکشم میل ندارم خدارا بخندانم چون هیچ نقشه ای به سرانجام خود نمیرسد همیشه سنگ بزرگی از بالای تپه های نا مریی بر سرراهم قرار میگیرد . بنا براین دیگر کار بخصوصی ندارم غیز ازیک وظیفه که باید زنده بمانم
دراین سر زمین اگر کسی خانه شخصی نداشته باشد ( فقیر ) بحساب میاید من یکی از آن فقرا هستم که میل ندارم درغربتستان خانه ای داشته باشم بعلاوه میل ندارم باج به بانکهابدهم . بانکهای اینجا هم دست کمی از بانکهای سر زمین خودمان ندارند ناگهان ورشکسته میشوند وصاحبانش گم میشوند سالها پیش که من هنوز سرم توی کار خودم بود وکمتر از این اوضاع خبر داشتم یکی از بانکها ناگهان بسته شد وسه میلیوین ماراهم خورد وبرد درحالیکه سر بزرگش در کلمبیا بود ، حال درشهر های بزرگ شعبه بازکرده وکسی جواب گوی پولهای ازدست رفته من نیست .
در دنیای میمونها وگوریلها از این اتفاقات زیاد میافت باید پاهای خودرا جمع کنیم وباندازه همان گلیمی که زیر پا انداخته ایم پاهایمان را دراز کنیم . اینجاهمه باهم ( فامیلند ) ! بنا براین اگر گوشت خودرا بخورند استخوانش را دور نمی اندازند . پرحرفی کردم .پایان
نه مارا گوشه گرم کنامی
شکاف کوهساری ، سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک ، که بتوان
در آن آسود بی تشویش ، گاهی ...............ثالث
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 16/01/2018 میلادی /...