سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۶

بخش 8شتم " مکو"

زندگی به راحتی وآرامش میگذشت ، مهندس کمتر به رستوران مادام پیترو رفت وآمد میکرد  اکثر اوقات درخانه مادرش  ودرکنار دخترک شیرینش بسر میبرد  هلنا  دیگر تصمیم  گرفته بود که اورا ترک کند وبه  سر زمین  خود برگردد خنم بزرگ کم کم پیر میشد  به ناچار ونوس بچه را به نزد خود دررستوران مادام ییترو برد ودر یک اطاق  با هم جای گرفتند  اطاق درطبقه بالا بود و روبروی اطاق مادام پیترو   قرار دشت بین آنها حمام وتوالت بو وروی هم رفته محل آرا م وامنی برای این مادر ودختر بود.

ونوس هر روز صبح با یک لباس  ساده ویک پیشبند که همه جلوی سینه ودامن  اورا میپوشاند  سر میزها حاضر میشد   به آشپزخانه سری مییزد وبرای ناهار آن روز  ظروف را مرتب میکرد  اما دخترک درهمان بالا میمانداجازه نداشت وارد رستوران شود  .

مشتری ها بیشتر شده بودند  وبه تعداد میز ها اضافه شده بود  مردان پیر و از کار افتاده  سیاستمداران  کج وکوله آب دهانشان راه افتاده بود اما چهره سرد ودرعین مهربان  ونوس به آنها اجازه دست درازی نمیداد  احترام اورا داشتند  بعلاوه مادام پیتر و موقع ناهار خودش پایین میامد وبه همه سر میزد وبا همه سلام واحوالپرسی میکرد در عین حال همان قانون گذشته اجرا میشد -هیچ زنی حق ورود  به آن  رستورانرا نداشت مگر سکرتر یا همسر قانونی  یکی از آقایان باشد که این امر کمتر اتفاق میافتاد آنجا محل امن وجای بحث های سیاسی وزد وبندها بود.

کروه افسران وارتشی ها جدا بودند، گروه سیاستمداران  جدا و گروه مردان  عالیرتبه جدا اگر چه با هم خوش وبش میکردند اما درواقع هر کدام بخون دیگری تشته بودند.
در میان ارتشیان یکی از آانها که تازه  درجه ومدال گرفته بود وچند شغل  مهمرا  یدک میکشید با قدی کوتاه  بینی کوفته موهای وزوزی سیاه  ورنگ تیره معلوم بود از بطن یک کنیز پایین افتاده است  او درعین حال یک خانه بزرگ را دراختیار داشت که زنی  آنرا اداره میکرد وجای عیاشی شبهای آنان بود درکنار منقل  قوانین به تصویب میرسید ودرجه ها داده میشد  درعین حال زنان زیبای شهر  ومردان جوان گرد آنها میچرخیدند بازی قمار بر پا بود  ودر اطاق دیگر تنها منقل وافور بود  شام  مفصلی روی میز  خود نمایی میکرد  این جناب تمیسار نیم وجبی کلی برای حود کیا وبیا داشت ویک شاعره معروف نیز سکرتر او بود  وهرشب به همراه او به آن خانه می رفتند تا با اشعار جدیدوساز.و   حال آقایان را بجا اورند خستگی یک روز کار را!!! از تن بیعار آنها برون کنند البته خوانندگان معروف نیز دراین جا حضور داشتند بخصوص آنهاییکه اهل منقل بودند .
ادامه دارد
ثریا ایرانمنش : لب پرچین » /اسپانیا / 19 دسامبر 2017 میلادی