چهارشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۹۶

آسودگان

ما آسودگانیم ، آسوده خوابیده ایم .
تنها فرهاد بیدارست برای ویرانی کاخ شیرین ، معشوقش .
و نگران ویرانی  کوه بیستون که آنهمه برایش زحمت کشید ، ما اسوده ایم ، نان و کبابی هست . و شرابی و آفتابی و لب آبی !!امروز چهارشنبه است و روزهای چهارشنبه در مذهب و کیش آیین زرتشتی روز مبارک و روز ستایش است .

اگر بگذارند که دنیایی باقی بماند ، این امریکا نیست که جهانخوار است بلکه خرس سفید است که همه  دنیا را میخواهد .انگشت و جای پای او در همه جا هست حتی در شورش " شهر "کاتالونیا " .

او همه را میخواهد  میل دارد رییس دنیا باشد ،حوصله مذهب و منبر و دیر و کلیسا را هم ندارد .  در ایران  هم این بازی وحشتناک را به راه انداخت تا مردم بکلی از ایمان روی برگردانند دو و نیم میلیون آخوند بیسواد و بیشعور تنها میخورند و چرند میبافند .

دلم سخت گرفته ، آنچنان که میل به گریه دارم ، شمعی روشن کردم یک شمع نمیتواند گویای روشنایی روح همه رفتگان باشد اما من دعا خواندم سخت احتیاج داشتم که دعا بخوانم برای یزدان پاک ، بیاد مسیح بود م که او هم  ساده دلانه در میان گروهی دشمن بر صلیب آویخته شد و بما نشان داد که هرکس باید صلیب خود را حمل کند تا پای گور اگر چه این صلیب آهنی باشد تنها یهوداهای زمان میتوانند با سکه های طلایشان خوش باشند و سپس خود را حلق آویز کنند .

نماز و دعای من خیلی ساده بود ، خم شدم در برابر نور  یزدانی که از یک  شمع کوچک شعله میکشید  نه تکبیرة الحرام داشت  نه قد وقامت  نه کعبه را شناختم  و نه خانه خدا را .

و حجرالا سود من زمین خالی اطاقم بود . 

دلم گرفته ، سخت هم گرفته میل به گریه دارم ، بیاد آن چهره های منفوری هستم که درروی زمین دیدم  بیاد کودکانی بودم که سر گرسنه ببالین میگذاشتند و بیاد دستهای سرد  وپاهای یخ کرده خود هستم که شبها آنها را با کیف آبگرم  آرام میکنم . 
در قفس تنهایی خود به دنیای بیرون میاندیشم  به جوانه هایی که ناگهان خم میشوند  به درختان نورسی که ناگهان اره میشوند .
دخترم هرروز نیمی از غدایش را برای مردی میبرد که زیر پل تنها روی یک صندلی چرت میزند . در اینجا هم دیگر کسی میلی به کمک ها ندار د همه را باید به ارباب پرداخت ، 
ساختمانها  با یک روش هندسی  ثابت بالا میروند و مردم زیر آن مدفون میشوند آنهاییکه نه راه کعبه را میدانند و نه راه  میخانه را هردو از یک سر چشمه آب گیری میشوند . اب های درون خانه ما تصفیه میشود یعنی دور خود میچرخد میرود وبر میگردد یعنی همان آب رفته را دوباره مینوشیم با بوی بد داروهای ضد عفونی ، مرده ها برایمان آواز میخوانند و یا فیلم بازی میکنند گل فروش محله ما گلهای را با رنگ پلاستیکی رنگ زده وبا شاخه های  سیمی .
مردم بی تفاوت با شیرینی های  کهنه  درون انبارها  مینگرند برای میز شب نوئل باید همه چیز آماده باشد کاغذ های رنگی توپ ای طلایی و اسباب بازی های  گران قیمت .
و من در فکر پیدا کردن واژه هایی هستم که دردهایم را تسکین بدهد / ثریا / اسپانیا /
چهارشنبه 15 نوامبر 2017 میلادی و دیگر هیچ .....
،