پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۶

درود به گذشته



در همان  اواخر قرن نوزدهم و اویل قرن بیستم  ، خداوند از کار  خداوندگاریش  کناره گرفت و دنیا را به دست شیطان سپرد  در زمان اهریمن دیگر هیچ خدایی زاده نشد و خدایان گم شدند و هیچ نبوغی شکفته نشد غیر از جنگ  و  قهر و جبر و کشتار ،  گذشتگان خوب رفتند و آنچه باقیماند چند " آمیب یا تخمک " که در گوشه و کنار میان علفزارهای رو بخشکی رشد کردند و نه این شدند و نه آن میان مرز بودن یا نبودن ماندن یا رفتن .

یک شاعر دنیا را از دید  خود مینگریست زندگی را بصورت یک ضیافت  خوب ، اما شاعران  نیز این ضیافت را گم کردند و همه  به ته کاسه لیسی افتادند ، این واقعه بسیار دیر به مغز ما خطور کرد ، خیلی دیر  دیر تر از آنچه  شخص با در نظر گرفتن  ارتباط بین علم و دانش  و الهام شاعران و یا مذهب  که بطور شخصی وجود دارد ،  بیابد ،   تنها در انتظار وقوع حادثه نشستیم  اولین جنبه های آنرا گم کردیم ،  جنبه خوب حقیقت و عشق را  حساسیت و پذیرایی از آن خارهای بیابانی در مقابل تلخ و شیرین  حقیقت  برایمان یک سرگرمی شد  سیمای راستین انسان گم شد .

امروز اگر از کسی بخواهی که " حقیقت" را برایت بیان کند  همه دنیا را شاهد میاورد واگر از عشق بپرسی سری به لباسهای زیر خود میزند و در آنجا آنرا جستجو میکند .
این امر تنها منوط به سر زمین ما نیست به همه دنیا  سرایت کرد شیطان یا اهریمن  پنجه هایش را روی دنیا باز کرد و ناخنهایش را فرو برد تا جاییکه بسیاری دیگر قد راست نکدند ،  رنج کشیدن و  رفتن به دنبال حقیقت آنهم با موعظه های مردانی که لباس روحانیت را پوشیده اند کاری بس خطاست  میتوان ریشه آنرا  ریشه حقیقت را در کتب " نیچه"  و مکتب پر غرور او یافت .
در آنجا میتوان  مطابقت  کرد بین بد و یا خوب را  امروز دنیا دچار یک حقیقت روانی بسیار خطرناک شده است ، کوتوله ها دنیا را دردست گرفته اند ، زا ده  ابلیس ، و فرمان میرانند ،  نیمی از مردم دنیا دچار افسردگی شده اند  ، عده ای تنها بخوردن میپردازند میل دارند بخورند تا چاق و فربه شوند .

عروسکهای قلابی و دلقکهای چوبی که سر نخ دردست دیگری است روی صحنه میرقصند و آواز میخوانند  شعر میسرایند  همه از اینکه بینی شان دراز شود و بشکل " پینو کیو" در بیانید ابایی ندارند چه بسا باعث افتخارشان باشد .

هنرمند و نویسنده نباید هیچگاه  و به هیچ وجه خود را  وارد این اجتماع کند باید از همه سیستمها دوری بجوید در حالیکه در بیشتر سر زمینها این نویسندگان و شاعرانند که طوفان بر پا میکنند باد میکارند و درانتظار دروی طوفان سهمگینتری هستند .

زمانی نویسندگان  و شاعران در لابلای نوشته هایشان  به ادبیات روانکاوی نیز میپرداختند و به نحوی که اقتضا میکرد  سلسله عقاید خود را ابراز میداشتند ، بعنوان مثال " مرگ در ونیز " نوشته توماس مان و یا یوسف و برادرانش که باز هم به همین نویسنده تعلق داشت ، و توماس مان شاید آخرین بازمانده آز نسل خدایان دیروز بود .

امروز " فروید ایرانی" ما در تمام سایت ها مشغول " سکس نواری میباشند !! شاعران ما بیشتر سر در جبین خود کشیده و نشخوار گذشته ها را میکنند نویسنده ای هم دیگر به دنیا نیامد اگر هم آمد خط و آثارشان  در رسای ستایش رهبران بود نه بیشتر از خط قرمز نباید عبور کرد .
این تفاله  های دیروزی ، این زباله ها و ته مانده های مذهب که امروز حاکم بر جان و مال و هستی مردم ایران هستند شاید آخرین جانورانی باشند که به زباله دانی تاریخ خواهند رفت احتیاج  به یک سم باشی بزرگ داریم یک ضد عفونی  اگر سر زمینی باقی ماند .اگر تله خاکی برایمان گذاشتند درحال حاضر از هر سو زلزله ها مشغول تقسیم بندی میباشند و دستگاهای  حکومتی هم  همه را مرده وزنده درون کامیون زباله دانی ریخته به زیر خروارها خاک میسپارد .

جنبش خای فاشیستی نیز درحال شکل گیری اند بی صدا  که بنوبه خود باید نقشی را ایفا کنند .

شب گذشته بدترین  شب زندگیم را  گذراندم و از آن پروردگار گم شده خواستم که دچار فراموشی شوم ، خواب وفراموشی بهترین نعمتی است که نصیب یک " انسان" میشود .
من دانشی ندارم ، بضاعتی هم ندارم که دانش دیگران را بخرم و بنام خود به چاپ بسپارم میلی هم باین کار ندارم  درحال حاضر همین چند خط درهم و مغشوش و من در میان دستهای دیگران در پرواز است. میلی هم ندارم در زمان فرمانروایی ابلیس نامی برای خود بیابم ، افتخاری نیست . پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا . 16/11/2017 میلادی /..