سه‌شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۶

عمق فاجعه



نمیدانم آیا فهمیدی ؟ 
آیا توانستی بفهمی  عمق فاجعه را !  استانی که تو در آنجا به دنیا آمده بودی و به آن افتخار میکردی ، سخت لرزید ، اما گمان نکنم  به خانه های محکم و استوار مرکز شهر  آسیبی رسیده باشد هرچه بود ! آن دورتر ها بود ،  قصر شیرین را بیاد داری ؟ با هم رفتیم خواهر زاده ات در آنجا در یک بیمارستان انترن بود ! مجبور شدیم یکشب را در بیمارستان در آنسوی باغ بسر ببریم ، من در آن بیابان برهوت  و خشک نزدیک مرز عراق به دنبال ( کاخ شیرین ) میگشتم ! به دنبال کوهی بودم که فرهاد با تیشه آنرا نقاشی کرده بود و راز عشق را در آنجا برای همه تاریخ ثبت کرد. در آنسوی شهر . در بیستون که اگر هنوز بر جای مانده باشد 
چرا که :
 دیشب ، صدای تیشه  از بیستون نیامد 
شاید بخواب شیرین فرها رفته باشد 
عجیب است که هرچه  از تو و یاد توست دارد ویران میشود ، صندلی که پشت میز ناهار خوری بود پس از یکهفته از هم  گسیخت و تکه تکه شد بقیه هنوز سالم هستند، قاب عکس تو که با " بی بی شهربانو"  گرفته بودی و زیبت دفترتو  بعدها زینت اطاق ما بود نیز ناگهان از هم  جدا شد و عکس درون زمین  اطاق افتاد . 
نمیداتم اگر زنده  بودی باز هم هم مانند آن زمان که برای زلزله زدگان _ قزوین -  کامیون بارکردی و رفتی حتی پالتوی خودت را نیز به یک فقیر دادی ، امروز چه عکس العملی نشان میدادی ؟ ایا تو هم مانند بقیه بی تفاوت مینشستی؟  یا بلند میشدی و کامیونی را دوباره بار میزدی  و میرفتی اما این  بار دیگر نه از کامیون خبری بود و نه آز آنهایکه بتو کمک میکردند .نه تودیگر ریاست عالیه را داشتی . لابد تنها میگریستی ، منهم گریستم برای مردمی که هیچ گناهی نداشتند ،  تنها گناهشان فقر آنها بود .
امروز همه واژه تسلیت را بکار  میبرند ، پیام میدهند و خود را ارضا میکنند ، اما هیچکس  نه در فکر آن مادر فرزند ازدست داده است و نه آن فرزند خانواده به زیر آوار رفته . نه کسی بفکر آنها نیست ، کارهای مهمتری در پیش است ، باید بفکر آینده بود !!! 
از فاجعه ساختمان پلاسکو تا این فاجعه  که به زودی فراموش میشود و از یادها میرود ، چند پیام تسلیت چند همدردی و یا بی تفاوتی .
ار یک خواب یا یک بیهوشی  بخود آمدم ، ساعت چهار صبح است نه تشنه بودم و نه گرسنه ، اولین چیزی را که بخاطر آوردم زلزله بود زلزله !!! نمیدانم  چون در آنجا نبودم نمیدانم طبیعت اینهمه بی رحم نیست ، شاید هم باشد کسی نمیداند ، اما آنچه را که برمن ثابت شده  این است که بشر بیگناه به دنیا می آید  کمی مخلوط "ژن" و تربیت اجتماعی از او میتواند یک قاتل بیرحم بسازد و یا یک انسان فهمیم و یا بی تفاوت .
دستم کوتاه و پاهایم بی رمق و کیسه ام تهی است تا به کمک همشهریان تو بشتابم .در آنسوی مرزها هم با کسی زد وبند ندارم کسی هم مرا ببازی نخواهد گرفت ، [کمک ها را بفرستید ما خودمان به زلزله زدگان میرسانیم ] ! یعنی در جیب خودمان پنهان میکنیم  عقلم در پیمودن این راههای دشوار  به بن بست رسیده است ،  چرا به عقب برگشتم ؟  و چرا دوباره آن راه پیمایی طولانی را از سر گرفتم ؟ واین برگشتن چقدر برایم رنج آور است ، میگویند از عشق تا نفرت تنها یک مو فاصله است این مو را میتوان از میان برداشت ، نفرت خود نیز یک احساس است ،  با شنیدن اولین خبر فورا بیاد تو افتادم و بیاد اقوامت !دسترسی من به همه مشگل است ،  حال دوباره به عقب برگشته ام  و سفر را از نو شروع کرده ام  حال دارم دران زمان راه میروم و گام بر میدارم  و ترانه های عقیده ام را میسرایم ، 

بعد از رفتن تو که بی تفاوت گذشتی و رفتی  با نفرتی که درون سینه ات تاول زده بود ، من راههای بسیاری را  پیمودم  بعضی از راهها را مجبور بودم چند بار طی کنم ،  درآغاز همه راهها بسته بودند  و همه خاموش و من در انتظار دستی از اسمان  ؛ نه ، هیچ خبری نشد ، زلزله آمد  و همه چیز را بهم ریخت و با خود برد اما من زنده ماندم برخاستم وبا لذتی تمام دوباره شروع کردم باغچه ام هنوز تازه بود و نهالهایم تازه جوانه زده بودند باید انها را آبیاری میکردم .

امروز در این فکرم  که آن کودکان بی سر پست  که وا مانده اند ، آن زنانی که بی فرزند  شده اند ، و آن زنانی که همه چیز خود را از دست داده چشم به دست دیگری دوخته اند چگونه باید به یاری آنها برخاست ؟ اگر تو بودی ؟ بر میگشتی ؟ هرچه باشد ولایت تو بود ،  هر راهی تنها  بتو امکان میدهد که بروی اما برگشت دیگر با تو نیست .
امروز اکثرا خاموشند و یا بی تفاوت  واین خاموشی لابد معمایی دارد که من بی خبرم  من هنوز در صدای بلند گفته هایم را فریاد میکنم  و دیگر میل ندارم در بوییدن یک گل ، گلی شوم و یا در سخن گفتن  به دنبال جوابی باشم  حواسم همه در پرده  های ناکامی گم شده است .

بهر روی بسیار غمگینم و اندوهم فراوان نمیتوانم مانند بقیه بی تفاوت  باشم .نه نمیتوانم .پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 14 /11/ 2017 میلادی /....
23 ابانماه 1396 خورشیدی!