اعلیحضرت درمیان سالن باشکوهی که به منزله دفتر کار او ست ، ایستاده و منتظر بود ........
این سر آغاز نوشته مصاحبه با شما اعلیحضرت در کتاب مصاحبه با تاریخ اوریانا فالاچی میباشد ، زنی که بقول خودش برای مصاحبه های جنجالیش معروف شد و هر بار اول عاشق آن فرد میشد تا بتواند مصاحبه را شروع کند ، اما عاشق شما نشد کمی هم ترسید ، چیزهایی را هم نوشته بود بیشتر بو دار بودند لبریز از کنایه ها ، پس از رفتن شما و انقلاب مکروه و نکبت بار برای اولین بار این مصاحبه چاپ شد آنهم در کنار دیکتاتورهای ، چرا که عوام فریبی زیاد بود و خلقی ها ، مجاهدین ، توده ای ها میل داشتند از این مصاحبه به نفع خودشان استفاده کنند و هما ن ارتجاع سرخ و سیاه بهم گره خورد و امروز دیگر چیزی باقی نمانده تا بتوان به آن اندیشید و یا ارزش داد .
لزومی نداشت که شما به تاریخ پاسخ دهید ، پس از شما تاریخ پایان گرفت دنیا بهم ریخت و خاور میانه یک پارچه آتش شد اما ضرری به آن : بانوی: شما نرسید تنها دو فرزند دلبند و نور چشمی شما را از دست داد تنها یکی را برگزید و به دنبال همان رفت کسیکه ذره ای از احساس شما و قدرت روحی شما را در وجودش نداشت کسیکه ابدا از سیاست بوی نبرده بود چرا که پدرو مربی نداشت وزیر دست یک مادر مشهور انسان نمیتواند سیاستمدار خوبی باشد ، اطرافش را مشتی لات ولوت و مفتخور گرفته بودند آن مردان خردمند و سیاستمدار یا از دنیا رفته و یا خود را کنار کشیده بودند بنا براین مشتی نو رسیده و نادان اطراف آن دو را گرفتند و تنها شدند مانند دو مدل مجله های زرد.
اوریانا مینویسد "
او دستش را برای دست دادن بطرف من دراز کرد دستانش سرد و خشک بود و تعارفش برای اینکه بنشینم سرد تر و خشکتر و همه اینها بدون یک لبخند ویک کلمه حرف ، زمستان سردی بود ........" اینهمه احترامی بود کهاین خبرنگار به مصاحبه گر میگذاشت "!!!
او خسته بنظر میرسید و از خوشخدمتی های اطرافیانش دلخور بود .....
.
امروز دیگر آن خانم خبر نگار " چپی" در این دنیا نیست تا حقیقت را بگوید مدتی در نیویورک ساکن شد اول با مسلمانان بد بود و ناگهان تغیر عقیده داد و مسلمان شد آنهم دوآتشه و در منهتان دریک آپارتمان لوکس از دنیا رفت تنها چند کتاب از او باقی مانده حاوی مصاحبه هایش .
عجب آنکه با بانوی شما مصاحبه ای انجام نداد البته بانو شان و منزلتشان بیشتر از آن بود که با اوریانا فالاچی مصاحبه کنند ایشان عاشق دوربین و در تلویزونها ظاهر میشدند تا جهره زیبایشان را همه ببینند و فراموش نکنند بانوی شاه باید همیشه مانند ستاره بر تارک دنیا بدرخشد و خود شاه فراموش شود .
امروز زاد روز فرخنده شما ست ، اعلیحضرت واین موجود وفادار به شما و سرزمینش که امروز از دست رفته و دیگر چیزی از آن باقی نمانده ، خود را موظف میداند که این روز فرخنده را بشما تهنیت بگوید و در خلوت خانه اش شمعی روشن کند وبه میمنت این روز فرخنده یک تکه پنکیک با عسل نوش جان کند .
آن روزها ، روزهای شادی آفرین جشن های تولد شما در ورزشگاه امجدیه و سپس استادیوم یکصد هزار نفری آریا مهر که برای المپیک سال بعد دستور ساخت آنرا داده بودید برای آخرین بار چهره شما را دیدم ، دردی درونی در آن چشمان و صورت دیده میشد و سپس آن عینک بزرگ سیاه آن چشمان غمگین را پوشید ، آن بچه حاجی که کنارم نشسته بود با لهجه دهاتیش گفت :
ببن ننه .... چه آرایشی کرده است ؟ او آنقدر احمق بود که نمیدانست هرکس جلوی دوربین ظاهر شود باید کمی آرایش کند . او همان احمقی بود که زیر قاب حاوی تصویر بزرگ شما می نشست وبا خود کار طلایی پارکر نامه ها را امضاء میکرد و قراردادها را میبست و پولها را بخارج میفرستاد ، اما بشما فحاشی میکرد ! و آن روزها کار همه این بود گویا " رفقا " کم کم همه را خبر کرده بودند ، کنفدراسیون جوانان خارج نشین شکل گرفت همان جوانانی که شما آنها را برای تحصیل بخارج فرستادید تا برگردند به مملکتشان خدمت کنند ناگهان روی خود را بسوی قبله دیگری کردند ، بسوی قبله آن آخوند بیشعور و بیسواد که برای تحقیر کردن ما ایرانیان آنرا بما تحمیل کردند .
با رفتن شما زندگی ما از میان رفت و ما هم رفتیم در گوشه زندان انفرادی غربت با سختی ها دست و پنجه نرم میکنیم و گرسنه ها و قحطی زدگان دیروز امروز در ویلاهای شما مشغول خوش گذرانی و عیش و عشرتند .
حرمت ما در دنیا از بین رفت دیگر کسی ما را به پشیزی هم نمیخرد عشق حرام شد ، می حرام شد لباس حرام شد خنده بر لبان خشکید شلاق دژخیمان هر روز کلفت تر میشود و زندانها هرروز وسعتشان بیشتر مدارس را میسوزانند در عوض مکتب خانه باز میکنند تا به همراه درس فلسفه اسلامی درس سکس هم بدهند هم علمی وهم عملی .
واین بود پایان تاریخ یک ملتی که شما آنها را از سوراخ موش بیرون اورده به دنیا بعنوان ملت نشان دادید در حالیکه آنها ملتی نبودند آنها قحبه های هرجایی بودند اعم از ارتشبد تا پایین ترین رده ها و آنهایی که انسان بودند جان به جان افرین تسیلم کردند .
تولدتان مبارک شاه من . ث
پایان
دل عاشق به پیغامی بسازد
بیاد نامه یا نامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش یه بادامی بسازد ........" آملی"
---------
ثریا ایرانمنش .»لب پرچین « / اسپانیا /
26/10/2017 میلادی / برابر با " چهارم آبانماه 1396خورشیدی ...