چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۶

نا باوری ها

پیش تازان  ، 
تسبیح گویی به مطلع آفتاب میرفتند 
و من ٌ 
خاموش  یی خویش 
به خلوت ایوان چوبی  بیگانه میشدم.........؟" شاملو"
-------
امروز صبح در این فکر بودم که ، بقول خیام چرا آمدیم و چرا زیستیم و کجا میرویم وبا خود می اندیشیدم با درد که به دنیا نیامدیم درد را کس دیگری کشید کسی که نامش " زن" بود.
هر زنی زن نبود و نیست به همانگونه که هر مردی مرد نیست ، در میان حیوانات نیز این رسم موجود است واین ماده است که درد میکشد .
اما نر ماده را  از هم نمیدرد و پاره پاره نمی کند مگر از نوع  و جنس دیگری باشد ، شاید این راز بقا وزندگی باشد نمیدانم کسی هم نیست بداند همه درمانده اند که این آمدن و رفتن بهر چیست ؟.

با بررسی  دقیق در اسطوره ها  یک نا باروری همه را فرا میگیرد  و آن اینکه ما نمیتوانیم باور کنیم  که اسطوره هایمان  غنی هستند یا ناقص  برخاسته ار باورها هستند یا ناباوری ها  ما خود نیاکانمان را باور نداریم ،  و تنها درکودکی چند خطی از تاریخمان را خوانده ایم  وبی اعتنا به آن گذشته نداریم  آنها را افسانه پنداشته  و ته مانده تحریف تاریخ میپنداشتیم .
حال امروز دوره ای فرا رسیده که از شر عقرب به مار غاشیه باید پناه برد  دوره ای فرا رسیده  که تا مانده هایی را باید سر بکشیم  تا مایه رستاخیز و افتخار ما گردد.

تک تک واژه ها  و تصاویر  و عبارات  همه ما را از واقعیتها دور ساخته اند  .
به همان گونه که میلاد مسیح در اواسط اکتبر بوده  حال میان زمستان اتفاق میافند و به همان گونه که دو قمه کش و شمشیر زن  در قرون و اعصار گذشته در بلاد دیگری برای حکومت یکدیگر را قلع و قمع کرده اند و امروز ما باید در عزای آنها بگرییم ؛ ایکاش ما را رها میکردند تا مانند حیوانات در جنگل ها بدویم و سرخوش باشیم مانند خرس شش ماه راحت بخوابیم مانند ماهی در دریا ها شنا کنیم .

از اسلام قشری فرار کردیم به دنبالمان آمد آنهم با شدت بیشتری و در این میان مسیحیت هم ما را رها نمیسازد هر روز بسته ای برایم میرسد حاوی تسبیح و عکس و غیره که دعا را  فراموش مکن و شصت یورو یا سی یورو هم بفرست !! تا ما راحت طلبان بخوریم و برای روح شما باد بیرون بفرستیم .

حال چگونه صبح سر از خواب برداریم  و باور کنیم که ( این منم)  و یا ماییم  با چنین افکار درهم  و مغشوش  مجربان و یا صاحبان تجربه هایمان همه مرده اند  و باز ماندگان  واقعیت را پنهان کرده اند  برایمان تنها افسانه میخوانند  و ما آن تجربه غنی و پر بار و ژرف را دور انداخته به قصه ها و افسانه ها دلخوش کرده ایم .

در داستانهای قدیم ما آمده است که  زال ( بمعنای سپید موی ) چون با موی بسیار سپید به دنیا آمد  مادرش او را دور افکند  او طفلش را بخاطر موهای سپیدش ناچیز و خوار میپندارد و از خود دور میسازد  آنرا نقصی مهم در فرزندش میداند او را آزار میدهد  .
نه ! هیچگونه ضعفی را اجتماع نمی تواند بپذیرد  علت طرد خیلی ها از زندگی بخاطر ضعف روحی و جسمی آنها بوده است شیر قدرت دارد و میتواند حتی یک فیل  را اگر نتواند درست راه برود از هم پاره کند و آنرا بخورد . 

حال با این تحولات دینی و قدرت اسلحه هر انسانی با انسان دیگری درگیر میشود  ،بخاطر هیچ  بخاطر یک عقیده پوچ ,
 همه نمی توانند پهلوان باشند با جثه ای کوچک و ضعیف به دنیا می آیند  اما شاید شعوری و مغزی بزرگ در وجود آنها نهاده باشد ، آنرا بچشم نمی بینند و چیزی که به چشم نخورد گم میشود . 
عیسی مسیح خود  را پسر خداوند میدانست وجه بسا روزها در انتظار کمک آن پدر نادیده بود در حالیکه واقعیت غیر از آن است اما امروز کسی جرئت بیان آنرا ندارد .
و آن امام های ساختگی اگر قدرت داشتند خودشان را نجات میدادند تا تشنه و گرسنه دریک بیابان بی آ ب و علف کشته نشوند امروز فرزندانشان از حماقتهای دیگران سوء استفاده کرده در بهشت ابدی زندگی میکنند و نادانان  دریک جهنم یا آنهایکه شجاعت نداشتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند . 
آنچه که امروز بر ما حاکم است تنها زور است ، زور و اگر نمی خواهی در گرسنگی بمیری اطاعت ما کن . پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا .
25/10/2017 میلادی برابر با 3 ابانماه 1396 خورشیدی !