یکسال از انتخابات پر سر و صدای حضرت عالیجناب دانالد ترامپ گذشت ، سرو صدا ها فرو کش کرد خوشحالی ها تمام شدند گفتگو ها بر سر " معامله ها" ادامه دارد ، مردم نا امید در کوچه و خیابانها زده اند به سیم آخر کشت و کشتار بیشتر شد زندانها پر تر شدند شلاقهای برقی نیز اضافه شد و امیدها به نومیدی گرایید ، برای آنهایی که در متن صفحه شطرنج نشسته اند و سربازان را به میدان بازی میفرستند زندگی همچنان ادامه دارد .
گفته ها و نوشته های منهم وزوز مگسی است که دره هوا میچرخد من اندازه خودم را نگاه داشته ام خط باریکی بین تاریکی و روشنایی .
روز گذشته به تماشای فیلم " بینگ در " ویاهمان حضور نشستم با بازی خوب پیتر سلرز در سالهای آخری که در تهران بودم روزی عمو محمود یگ دفترچه ای نیمی سفید را بمن داد و گفت این را بخوان بینم چیزی میفهی نامش " حضور" بود که او داشت به فارسی ترجمه میکرد کتاب همین فیلم بود ، نیمی از صفحات انرا سانسور کرده بودند و نیم دیگر را من نتوانستم بهم پیوند بدهم آنرا باو پس دادم .
او گفت:
اجازه چاپ این کتاب را بمن نداده اند تنها همین قسمت سانسور شده است که توهم جیزی نفهمیدی هیچکس نخواهد فهمید .
روز گذشته فهمیدم ! بیچاره عمو ، نمیدانم سر انجام توانست آنرا به چاپ برساند یا نه چون هردو داشتیم اسباب کشی میکردیم بخارج او از دست همسرش و من از دست همسرم .هنوز خبری از انقلاب نبود و هنوز ما در بهشت میزیستیم و در باشگاه شاهنشاهی ناهار میخوردیم !
شاید رنود بفهمند که من چه گفته ام .
نوشتم که من اندازه خودم را دارم باندازه یک نوار باریک بین دو قطب ، تاب میخورم ایران مسلمان زده و اسلامی محال است برگردد به زمان جمشید مگر آنکه قوم " بهاء اله " آنها را دوباره فریب بدهند و از طریق " کوروش شناسی " آنها را به زیر پرچم خود بکشند .
بنا براین کسی مرا نه اندازه خواهد گرفت و نه در بازیشان شرکت خواهم کرد میان خدا و حیوان میان بی خرد و خرد میان دریا و قطره راه میروم .
الان برای سرگرمی و تاریخ شناسی تنها " پهلوی ها این بودند پهلوی ها آن کردند " بسیار خوب عزتشان و روحشان شاد اما حالا چی ؟
ما انسانها همه مانند آویزه ها میان اضداد تاب میخوریم و به هما ن اندازه که این آویزه ها دریک آن میگذرند ما هم با انها میرویم هیچگاه به شناخت خود و یافتن خود در درونمان توجهی نکرده ایم خود را به آزمایش نگذاشته ایم و نمیدانیم که این آزمون قمار بزرگی است یا باید برد و یا باخت . من عشق را یافته ام و خدا را درون شکاف آن ، هر دو باهم یگانه اند .
وای به مردمانی که سرگردانند واین سرگردانی را درمیان سکه های طلا میجویند و وای به زنانی که سر گردانی خود را در کنار مردانی میجویند که دنیای آنها خالی و تهی از هر گونه زیبایی ها هست ..
انسان بودن دنیای اسرار آمیز و ناشناخته ایست هرکسی نمیتواند باین دنیا راه پیدا کند از خود گذشتنها لازم دارد .
من هیچگاه به دنبال آن خدایی نرفتم که درون کتب او را کم کم پیدا کنم به همانگونه که به دنبال عشق نرفتم که کم کم او را میان نامه های عاشقانه و یا کتب بازاری بیابم هردو دریک نقطه متمرکز بودند و من آهسته آهسته به دنبالش رفتم واو را یافتم .
زمامی فرا رسید که شیطان نقش خدا را بازی کرد اما من نقش او را د رسینه ام حک کرده بودم و حال درجان من نقطه ایست پنهانی که کسی را به آن راه نیست .
از مرحله دور شدم ، یکسال است که این جناب دارد بر سر معامله چانه میزند این چانه زدن نه برای مملکتش است بلکه برای دنیای ورشکسته خودش میباشد آمد ، پای بمیدان سیاست گذاشت تا بتواند قدرت مافیایی خود را حفظ کند دنیای قمار وزن و ملکه زیباییش را را نگاه دارد عروسکش نیز در کنارش راه میرفت بی بی سکینه اما از او زرنگتر بود او مسلمان است وبا او کار ندارد آن »جناب ابو مبارک ابن حسین ابو عمامه را « بهمراه همسرش که بهتر است نام دیگر بر آن بگذاریم « پذیرفت اما این یکی را نپذیرفت تا بحال توجه کرده اید هر ریاست جمهور اروپایی که بمقام ریاست میرسد فورا دست همسرش را میگیرد وبه دیدن بی بی میرود و در سر میز شام گیلاسها را بهم میکوبند ؟ حال زن مانکن لخت و عریان مجله های پورنو باشد یا یک گوریل ، مهم این است که بی بی باید او را بپذیرد واین یکی را نپذیرفت چون گویا بر سر معامله کمی با هم اختلاف دارند .
حال زنان ما در زندانها و مردانمان با تحصیلات عالیه به عناوین مختلف بر چوبه دار آویزان و از همه مهمتر اشعار شعرای بزرگ را جمع اوری کرده اند که در آنها به کلمه " شراب" و" می " زیاد پرداخته اند باید تنها زیارت نامه عاشورا را بخوانند و حدیث کسا را و مناجات نامه ، دعای جوشن صغیر و کبیر ، سرشان گرم میشود ، شلاق برقی هم دردست مردان وزنان بسیج خود نمایی میکند . این است آن اسلام عزیز که برایش جنگیدید !!! خبری از انسان نیست و خبری از پندار و رفتار و کردار نیک هم نیست آنها بر لوحی در کوچه پس کوچه های شهرهای بزرگ در پستوها و موزه ها پنهانند . ویرانی ها باید شروع شود[ ارک بم[ اولین آنها بود تاریخ پنجهزار ساله ایرانیان ، اولین نقطه اش افتاد .ث
پس روش برخاست و پیدا شد کشش
رهروان را لاجرم پندار شد
چون کشش از حد و غایت درگذشت
هم وسیله رفت و هم اغیار شد
یک شرر از عین عشق دوش پیدا شد
طای طریقت بسوخت و عقل نگونسار شد ........."عطار"
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین »/ اسپانیا .
24/10/2017 میلادی /
برابر با 2 آبانمان 1396 خورشیدی/
2537جمشیدی /