عصر یکشنبه ، بعد از ظهر روز عاشورا !!!!
یک فایل صوتی "پنهانی " از مردان حسین و مداحان پخش شد که تا مدتی مات مانده و از خجالت نمیدانستم آنرا ببندم و یا باز بگذارم ببینم آخر آن چه خواهد شد ، مداحانی که جلوی هزاران نفر میایستند واز مشک پاره شده و لب تشنه حسین میگویند ومردم احمقانه میگیرند ، در خلوت خصوصی دوره هم جمع شده بود ویکی ازان حاجی آقا باصطلاح رییس بود وداشت مزه پرانی میفرمود وتعریف میکرد از قم ومولاها و فحاشی و کلمات زشت و رکیک بقیه دست میزدند و میخندیدند ، حال کدام یک این سخنانرا ضبط گرده و به بیرون فرستاده اند هر که هست دم اش گرم میدانستیم که اینها چه جانورانی هستند و چه خونخوارانی ! اینها هما ن بچه های حرامزاده شهر نو میباشند ، بچه هایی که از نسل سفلیس و سوزاک به دنیا آمده اند حال پروار شده اند و همه چیزشانرا عریان در ملاء عام میگذارند و من بفکر زنان و دخترانی بودم که در زندانها گیر اینها میافتند این مردان غیر از پایین تنه و زور مشت و بازوان کلفت چیزی در کله شان نیست همه مغز آنها درهمان حوالی پایین تنه شان میگردد ،
در گذشته زمانیکه یک افسر راهنمایی کمی بی ادبی میکرد ، همه باهم میگفتند که :
معلوم است ااز کجا آمده از یتیم خانه و پرورشگاه یا از خانه ناپدری ، تازه بی ادبی آنها در حد خیلی خیلی پایین بود .
حال من مانده ام که این حیوانات از کجا آمده اند ؟ از کدام مادر زاده شده اند و چه پدری بالای سر آنها بود و در کدلم کوچه پس کوچه ها به مادرانشان تجاوز شده که اینگونه وحشی باز آمده اند و بلا فاصله پس از ختم جلسه خصوصی روی صحنه رفتند و میکروفون را به دست گرفتند وبا چشمک زدن به یکدیگر میگفتند که " حال بده " و روضه را شروع کردند !!! اوف حالم بهم خورد به راستی حالم بهم خورد
در این راهها همه باید یکر نگ باشند هرکسی همراهی دارد همرنگی دارد .
مشگل است که من روزی بتوانم با چنین اشخاصی نه نام شخص نمیتوان روی آنها گذاشت نام حیوان هم نمیتوان گذاشت به حیوان توهین میشود ، باین موجودات عوضی همراه شوم ، مرگ را ترجیح میدهم .
برای چه داریم خودمان را میکشیم ؟ برای اینها و یاآ ن فاحشه هایی که با اینها در زیر چادر مثلا " حال " میدهند .
نمونه باسواد آنها را در این دیار فرنگ داریم شیخ علیرضا نوری زاده بچه آخوند و سایرین که میل ندارم نامشان را ببرم .
در آن زمانها که من گاهی مجبور بودم برای دیدن همسرم به زندان قصر بروم تمام بدنم میلرزید ، نه از ترس بلکه از متلکها آن سربازان و پلیسها ، اما امروز آن متلکها درمقابل این گفته نوازش است ، شعر است ، اوف ، حالم بد شد خیلی بد شد ..
چه خوب است که دراین کنج زندانیم و مجبور نیستم با این کثافتها روبرو شوم شهر بزرگ ؛ هرروز بزرگتر میشود برای چریدن این وحوش راههای گذشته از شهر گم میشوند و بیابانها کم کم در داخل شهر میافتند و ساکنین آن بیابانها همین جانورانند که شهر را بصورت کمر بندی دراختیار گرفته اند .
مرده شور خودتان ، ایمانتان ، مذهبتان را ببرند . بیزارم از شما .
حتی قدرتی مافوق قدرت رضا شاه هم قادر نخواهند بود این آشغالها را به سطل زباله بریزد . بگذار درون خودشان بپوسند ../ ثریا /اسپانیا ./////
اول اکتبر 2017 میلادی /برابر با 8 مهرماه 1396 خورشیدی /