وه چه شیرین است ،
بر سر گور تو پای کوبیدن
وه ، چه شیرین است از تو بوسه مرگ را ربودند .
---------
چند روز بیشتر دیگر به سالگرد آن فرشته زیبا ( که نامش ) نیز در اساطیر به فرشته جنگ ثبت شده ، نمانده است .
پسرانش هرروز آلبوم عکسهای کودکی را ورق میزنند و در یک مصاحبه کوتاه پسر کوچکش اظهار داشته بود :
آخرین شب با هم حرف زدیم واو سپس گفت " گود بای " چرا گفت گود باید ؟ مگر میدانست که این آخرین صحبت ماست چرا که میدانست بارها وبارها او را تهدید کرده بودند و میدانست سرانجام دریک اتفاق ناگهانی جان خواهد داد و آن مرد مصری هم برای فروش کالاهای بنجل خود مرتب او را عروس خود میخواند و از او مجسمه های طلایی ساخت، در حالیکه جوهر وجود او از طلای ناب ساخته شده بود ، بی هیچ آلیاژی .
با مرگ او زشتی ها روی آب ظاهر شدند و ما فهمیدیم که در کنار موریانه ها ، عنکوبتها و مارمولکها ی دور گورستانهای قدیمی ، در بیغوله های تاریک تاریخ باید به زندگی نکبت بار خویش ادامه دهیم .
نه ، چیزی دیگر به سالگرد مرگ او نمانده ، ماه امرداد همچنان که مرگ را باخود میاورد جاودانگی را نیز به همراه دارد .
یک فکر ساده ، یک احساس ساده ، ویک خیال ساده که دریک شعور ساده زاییده میشود هیچگاه پایدار نخواهد ماند باید آنرا در هزاران لفافه پیچید احساس پیچیده نامریی است و دیگران را بفکر وا میدارد کتابی است بسته و جلد شده نیاز به فضل و دانش دارد .واین یکی آنقدر افکارش را صادقانه بیان میکرد تا مرگ خود را تسریع ببخشد ، اما روحش جاودانی بر دنیا حاکم است .
همیشه اندیشه ها و کارهای در این دنیای بی ثبات به ثمر میرسند که توام با سروصدا و هیاهو نباشند باید در پستوی پنهان شده و کم کم خود را به نمایش بگذارند .
باو گفتند :
لباسهایت را بفروش برسان برای بچه های بیگناه گرسنه ، چون از قبل میدانستند او دیگر باین لباسها احتیاجی نخواهد داشت .
حتی یک موزه برای او درست نکردند تا یاد و خاطره او را از اذهان ببرند دریغ که کارشان بی ثمر ماند و روح او یاد او در سینه ها باقی مانده است .
او نماد یک اصالت قدیمی بود اصالتی که بر او تحمیل نشده بود ، با آن به دنیا آمده بود پیچیدگی منفور این اصیل زادگان قلابی را نداشت .
او تبعید شده بود ، به کجا ؟ جایی را نداشت حتی خانه پدری درش به روی او بسته بود ، نمیتوانست برگردد دوباره " دایه " شود او یک ستاره به اوج آسمان رسید و سپس ناگهان خاموش شد و تنها خاکسترش روی زمانه ماند در هر قرنی تنها یک ستاره به دنیا میاید ویک ستاره اوج میگیرد و این ستاره بی اقبال و خیلی زود خاموش میشود .
اوف ، چه دنیای متعفنی ، چه دنیای گندی ، امروز پس از آنکه از زیر دوش بیرون آمدم خود را در آیینه تماشا کردم و از خودم پرسیدم این وجود را برای کی و چرا نگاه داشته ای ؟ نابودش کن ، فورا نابودش کن . قبل از آنکه زندگی ترا نابود کند ......
یا د " دیانا" اسپنسر بانوی بانوان و فرشته جاودان گرامی باد ، میل ندارم از القاب ساختگی استفاده کنم . پایان
ثریا / اسپانیا / » لب پرچین « / 13 جولای 2017 میلادی .