در معرکه عشق ز اجرت خبری نیست
غیر از سپر انداختن آینجا سپری نیست
سرگشتگی ما همه از عقل فضول است
صحرا همه را هست اگر راهبری نیست ........صائب تبریزی
--------
هم من ، هم کامپیوترم وهم تابلتم وهم لپ تاب همه دچار سر گیجه شده ایم ، گاهی فکر میکنم همه را رها کنم برگردم بروم دنبال همان گذشته ها واشعار کتب انگلیسی واسپانیایی و یا بنشینم ذکر مصیب کنم ویا بقولی " چس " ناله .
اینهارا برای چه کسانی مینویسم کسی که : اعلیحضرت : را اعلا حضرت مینویسد ویا هریک یک منبری گیر آورده اند دارند روضه میخوانند وبه دیگر فحاشی میکنند ویا نظیر عروسی های هالیودی سفره ابوالفضل پهن کرده اندوبا کلی ارایش وپاهای عریان ودامن های کوتاه دارند به ذکر مصیبت پرداخته آیه بقره ( گاو) را میخوانند ونمیدانند که چگونه بی آنکه خود بخواهند تبدیل به گاو شده اند .
در عکسهای سفر حج جناب ترامپ وبانو هرگاه آقا دست دراز کرد تا دست بانورا بگیرد او پس زد حق هم دارد در غوغای شوی انتخابات ایشان بی آنکه بدانند چند عکاس با دوربین درآنجا ایسناده اند ، رو به بانو که خندان درپشت سراو ایستاده بود کرد وگفت
تو تنها یک ماده گاو خوشگلی هستی بانو که تا آن ساعت داشت میخندید ناگهان چهره اش درهم رفت تا جاییکه حتی درکاخ سفید هم اقامت نکرد وامروز مجبور بود همراه جناب اجل پرزیدنت با سفر حج برود کیف کردم دیدم مانند آن بی بی زبیده قبلی چارقدی بسر نیانداخته خودش بود با قامت رسای خودش شیک الگانت وپوشیده تا زانو نه بیشتر ..... از او خوشم میاید .
حال دیگر خسته م ، دیگر میلی به دیدار هیچکس ندارم ومیلی به برگشت به گذشته وازهمه جالبتر اینکه جیم الف میخواهد فیلم کوروش کبیر را بسازد لابد چیزی درحدود معمای شاه مثلا کوروش مانند آن مرحوم یاسر عرفات نیمی ارتشی نیمی عرب نیمی مدرن مانند قورباغه وهمسرش لابد چیزی مانند ........ نه بهتر است حرفی نزنم بمن مربوط نیست آنها درسته در تاریخ ایران کثافت کردند وجمع کردن این الودگیها کار دشواری است مرد میخواهد ومردی نیست چند بچه دربیرون نشسته اند ومیگویند بریزید یرون وسربازان گمنام جان برکف هم آنها را به تیر میبندد ویا به زندان وشکنجه این اقایان کارشان دربیرون همین است جوانان بدبخت دختران دم بخت همه قربانی میشوند .
اینها دربیرون نشسته اند وبرای آزادی وظلم بیشتر ظلم میکنند ونمیگذارند که مظلومی بر ضد ظلم برخیزد وشورشی خود جوش بوجود بیاید وبیاموزد چگونه میتوان بدون رهبر به مبارزه برخاست ونیرویش را درراه درست بکار برد اینها دربیرون کارشان تنها ضایع کردن واز بین بردن انرژی هاست .
در حال حاض یک نیمه پادشاه داریم ،یک یا دو عدد رییس جمهور چند رهبر وچندین مبارز تریاکی !!!
دیگر از آفتاب خبری نیست ودیگر درتاریکیها چراغ راهی سوسو نمیزند باید با شمع نیمه سوخته گام به گام راه رفت واز کنار حفره ها وچاهکها گذر کرد چشمان همه بسته شده به روی عکسهای فریبنده فیس بوکها یا سایر بازیها دیگر کسی اصراری ندارد یک چراغ به دست بگیرد وراه بیفتد ودیگران را نیز به دنبال خود بسوی روشنایی ببرد ، خودشان نمیدانند که درتاریکی زنده یکور شده وعادت کرده اند انسان پس از چندی به آتش جهنم هم عادت میکند همچنانکه من عادت کردم وآموختم چگونه باتاریکیها مبارزه کنم اما چشم باطن ویا چشم سوم خیلی ها کور است .
وخواب ، خواب چه هدیه خوبی است که من شبها از آن محرومم قسطی میخوابم هر دوساعت یکبار بیدار میشوم یا از سرو صدا ویا احتیاج به تخلیه مثانه و!!!! خواب از سرم میرود میل ندارم به هیچ دقیقه از زندگی گذشته ام بیاندیشم نه به آفتاب نه به سایه ونه به آن خانه ونه به آن میهمانان روز گذشته دختر شاعر بزرگ وترانه سرا را درفیس بوک دیدم سلامی گفتم بیجواب ماند ترسیده ، نکند ناگهان چیزی را عیان سازم وبگویم که پدر مهربانتان چند بار با چند باد حرکت کرد تا آن حلقه گل نکبت را گرفت چه میشود کرد دین تا اعماق ریشه آنها جای گرفته وترس ویا شاید فکر کرد به دنبال چیزی هستم !!!
برا ی من هر هفته یک تسبیح از " سنتر" میرسد الان کلکسیون تسبیح دارم ویکی را که طلایی بوده به دستم آویزان کرده ام طلایی وکوچک میتوان آنرا به یک دختر بچه که روز[کمونیون ] اوست هدیه داد ! مرتب از سنتر نگهبانی من زنگ میزنند و چند روز پیس میکروفنم را عوض کردند چون باطریش کهنه بود باید مرتب آنزا همه جا باخود ببرم و با اولین احساس خطر آنرا فشار بدهم ، البته جان من برای آنها مهم نیست وهنگامی میرسند که دیگردراین دنیا نیستم اما باید زیر کنترل باشم ، همین کنترل ....باید تسلیم شد آزادی وجود ندارد تنها باید روح آزاد باشد که خوشبختانه روح من آزاد است ودر پهنه دشتهای بزرگ سیر میکند گلی میچیند بو میکشد وآنرا رها میسازد .پایان
خود را بشکن تا شکنی قلب جهان را
ان فتح میسر نیست بشکست دگری
در قافلهء فرد روان بار ندارم
هر چند بجز سایه مرا همسفری نیست
شب نیست که بر گرد تو تا روز نگردم
هر چند من سوخته را بال وپری نیست .......صائب
--------
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « .اسپانیا / 24/05/2017میلادی / برابر با 3/3/1396 خورشیدی /.