باز بیماران روانی حادثه آفریدند ،
وعجب آنکه این بیماران به میان ملت ایران امروز وخوانندگان "رپ" که تنها از زیر ناف به پایین حرف میزنند ، نمی روند ، به دنبال اراذل واوباش وچاقو کشان نمیروند چرا که زاده تخم حرام آنها میباشند .
درمنچستر دریک کنسرت دها نفر تلف شدند وعده ای زخمی بمب تروریستی بوده است .
" صمد " آقا که درعربستان بود بهمراه یک هزار نفر ، راست گفت ، پشت دیوار همه جنایتها دست آلوده بخون جیم الف قراردارد .
برای پیشبرد ن حرف خود دیگران را نیز به دنبال میکشند هنوز سیر نشده خدایشان نیز از خون سیر نشده هنوز تشنه است حال مردم را مثله میکنند ومیکشند آنها همچنان میچرخند درگردابی که نامش جنون مذهبی است .
ما هرچه تلاش کنیم بیفایده است .
هر چه بیاندیشیم واز اکراه حرف بزنیم سودی ندارد آنها درهمان جایی که ایسنتاده اند تکان نمیخورند وچنگهایشانرا به همان جا فرو میبرندواگر بتوانند درسایر جاها .
آنها چیزی از آزادی انسان درک نمیکنند خودشان درقفس شعور بی پایه خود اسیرند ودیگران را نیز به دنبال خود میکشند وما هیچگاه آزاد نخواهیم بود .
آنها هما ن سنگ غلطکی هستند که هرچه آنرا فراتر بکشیم سنگین تر میشوند وهمانقدر نیز از آزادی انسانها میکاهند ، وهمانقدر نفس عماره خودرا تسکین میدهند وما تنها نیرویمان به پایان میرسد وسپس میرویم تا سنگرا رها کنیم وخود از خستگی در جایی بیفتیم .
واین سنگ سنگین که هرروز بر قدرتش افزوده میشود سرسام آور میتازد برایش مهم نیست وهرچه را جلوی پایش ببیند زیر میگیرد وله میکند وما دیگر نیستیم ، تا بایستیم و درد له شدن را احساس کنیم .
جدال با اهریمن روح منحوس آنها بیفایده است دیگر پهلوانی نخواهد آمد وآنکه آمده بود تا بما خوشحالی بدهد و پیک آزادی را برایمان به ارمغان آورده بود خود مانند شعله ای که بلند میشود وناگهان فرو مینشیند خاموش شد وامروز درنظرم بصورت یک کبریت نیمه سوخته میماند که تنها دود میکند /
ما درکی از " معنا " نداریم وخردرا نمیشنایم تا آنهارا درمیان سینه خود پنهان داریم همه سنگ شده اند وتماشاچی .
وانسانها ی بدبخت دیگر بادبانها تصاویر وکلمات را میاویزند ودر نهایت بسوی باد گام بر میدارند جا ومکان بخصوصی ندارند .
روز گذشته در فیسبوک سلاخی را دیدم که داشت لاشه یک خر را تکه تکه میکرد ودر دکان قصابی خود میچید مردم مغز خر را میخورند وگوشت وپاچه خررا بنا براین دیگر نباید توقع داشت که آنها انسانی وبا فهم وشعور بالا رفتار کنند یا مانند خر بار میبرند وسر به زیر میاندازند ویا لگد پرانی میکنند ، تغذیه شان خوب انجام گرفته وانها همان بیچارگان وفرودستانی هستند که آنهارا میخورند وسپس به تماشای برجها وگنبدهای طلایی مینشینند .
همراه کلمات مقدس وتصاویر مقدس دنیا را آنگونه میبینند وآنگونه تماشا میکنند وزیر لب زمزمه یاس را به هوا میفرستند
وقفس جانشین کشتی میشود وهرکسی بجای دریا نوردی در خانه مینشیند در قفسی از زر ناب یا مخروبه ای از خشت خام .
نه این مغز خر خورده ها هیچگاه ادم نمیشوند .
دلم برا ی مرغکان بی بال وپر تازه از تخم درآمده میسوزد که زیر دست وپاهای این جانوران زندانیند گاهی تبدیل به طوفان میشوند وزمانی تبدییل به یک غبار .
راه گریز ما برای همیشه بسته شد ود ل بیقرار خودرادردست گرفته بسویی میشتابیم تا جای امنی بیابیم هیچ کجا امن نیست واشک چشمان بینارا برای جستجو بسته است .پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین« . اسپانیا . 23/05/2017 میلادی / 2/3/1396 خورشیدی !