هر چه صبر کردم تا باد وباران بایستد فایده ندارد سرم را زیر پتو بردم بیفایده است سیل همه خیابانها وبیشتر. خانه ها را فرا گر فته ظاهرا باران تا فرداشب ادامه دارد !! با اینهمه جشن آوریل بر قرار است به ناچار دست بردم تابلت را برداشتم وبیاد نام گذاری بچه ها مینویسم
اولین نوه ام که به دنیا آمد مادر وپدرش رفتند تا برایش کارت شناسایی بگیرند مامور مربوطه کفت که خیر نمیشوذ نامها خارجی هستند مادرش گفت اما ما امریکایی هستیم وتنها مقیم اینجا میبباشیم خوب ،بخیر گذشت
نوه پسری به دنیا امد باز همان قصه تکرار شد نام فرزندانی که اینجا به دنیا میایند نباید خارجی باشد خوب یک o به دنبال نام پسرک گذاشتند ویک A به دتبال نام دختر وآخرین آنها نام یک قدیس اورتودکس است نامی عجیب وغریب
روزی از او پرسیدم از کجا میایی ؟گفت همینجا
گفتم پس جرا نام تو مثلا په په یا لوپه ویا مانلو نیست ؟ عصبی شد ونام واقعی را برایم تشریح کرد .
خوب فرض فرض محال ایران سرانجام گرفت و من میل داشتم با فامیلم برگردم تکلیف این نامهای عجیب وغریب چیست وباز در. آنجا نباید آنها ختنه شوند ونام حسن وحسین واکبر. واصغر را روی خود بکذارند ؟
این زندگی شیرین ما آشفته گان الکی خوش است
نه والیوم هم کار. گر نشد باد وباران همچنان دربها را بهم میکوبد خوشبختانه من در. بالاترین طبقه هستم تنها خطر آنرا دارد که سقف روی سرم بریزد.
آه چقدر کارکردن در موسسه جغرافیایی کشور خوب بود چقدر دنبال تاکسی دویدن خوب بود وچقدر صدای تیمسار رزم آرا رییسمان مهربان بود وچقدر عاشق شدن زیبا بود وچقدر دنبال ملافه جهاز در. خیابان لاله زار . ومغازه پیرایش لذت داشت حال من مرده ام تنها نفس میکشم ومانند یک رباط راه میروم شب بخیر / ثریا /اسپانیا/