با مرد عشق هر گز تاج ونگین نباشد
با آفتاب روشن شب همنشین نباشد
آیا زمان آن فرا نرسیده که قلعه شیطانها فتح گردد ؟ مردگی وبیهودگی کافی است چشم دارند ونمیبینند ، گوش دارند ونمی شنوند وهر چه بیشتر نیروهای خودرا به بت ها وابسته تر میبینند.
اجازه ، اجازه بتهای قلابی است وهمه نیازمند اجازه بت ها هستند بت مذهبی راه وار انسانی نیست همچنانکه نمیتواند یک بت خدا باشد بتی که به دست انسانی ساخته شده است .
ایا زمان آن نرسیده است که آن قلعه سنگ باران فرو ریزد ؟ وآن مرد پیراهی آبی خود پیشتاز باشد ؟ .
نه ، من طالب شاهنشاهی وآنهم آمدن ولایتعهدی نیستم به همراه مادر نازنینشان ، نه یکبار امتحان بس است .
------------------------------------------------------------------------------------------------------
ما مردمی میهمان نوازیم گذاشتیم عربها بشکل نوینی وارد خانه ما شوند دخترانمان را جلوی چشماتمان از هم پاره کنند پسرانمانرا بکشند ویا درزندانهای مختلف زنده زنده بسوزانند وما باز به بت ها دخیل بستیم .
برای پی بردن به برداشت این حقیر از جامعه گرایی باید برداشت از یک انسان باشد وبه درستی اورا بشناسد امروز دیگر روشن است که به موجب این برداشتهای نادرست جامعه ای سالم به دست نخواهد آمد باز یک جامعه تسلیم گرا ومذهبی ودعاگوی وجود پادشاه وهمان دیوان سالاری /
هدف فکری من جامه انسانی است هدف جامعه ای که من درمغزم دارم بشکلی از تولید سازمانی بهتر بافته درجامعه بر قرار شود ودر پرتو آن انسان بتواند با خویشتن وهمنوع خود وبا طبیعت یگانه شود وبر بیگانگی خود وبیگانه پرستی خط بطلان بکشد جامعه ای که هر فرد بتواند درآن بخود آمده وبخود برسد وجهانرا با نیروهایش در بر گیرد وبا جهان یکی شود .
ملت ما همیشه اسیر بوده است اسیر دستهای نا مریی که خود نامش را دست سرنوشت گذارده است .
سر زمین را برگرداندند به سنت گرایی ، یعنی دوباره عقب عقب برویم بی هیچ اندیشه ای چون دیگران میروند ما هم برویم ،
نه !باید خیز برداشت تا جلو افناد نگاهی به قاره سیاه بکنید ونگاهی به هند آنها نیز اسیر بودند اما امروز بمددد مردان والایشان که جان درکف نهادند به آزادی رسیدند .
ما سوسول وعروسکهای باربی نمیخواهیم که درویترین بچینیم وآنهارا ستایش کنیم ، مردی باید از میان برخیزد ومن اورا یافتم اگر او راهرا درست برود به هدف خواهد رسید اگر کمی پاههایش را وقدمهایش را کج بردارد ویا سست نابود میشود وسر زمین ما نیز نابود خواهدشد .
دراولین مرحله باید جهالت را ازمیان برداشت بمدد رسانه های بیرون از مرز مغز ما همچنان درجایش درجا میزند وقلبمان برای یک رقص درمیانه میطپید اینها مارا سرگرم کردند چهل سال مارا سرگرم کردند تا جوانان پیر شدند وپیران از میان رفتند بخصوص آنهاییکه تجربه داشتند حال دوباره همان آش وهمان کاسه با چادر توری درحرم ائمه وایستادن رو به قبله بزرگ چند ستاره ونماز گذاردن ، ما ملت مسلمانی هستیم اما این مسلمانی باید برود درمساجد ودرب هاراببندد برای ساعت بخصوص که خیلی ها احتیا ج به تخلیه درونی خود دارند باز کنند . نه آنکه دوباره مارا بفریبند .
در تمام این مدت چهل سال هیچ اندیشه ای باز نشد هیچ کتابی چاپ نشد مگر ازنوع سکسی آن ونشستن وبخود قناعت کردن اعیان واشراف ومیلونرها هم بازارشانرا بخارج منتقل کردند ، سپس آهی کشیدند برای روزهای ازدست رفته نه تفکری برای روزهای آینده .این شد که امروز سر چهارراه سرگردانیم ودرانتظار چراغ سبز کشورهای بزرگ نشسته ایم .
فرانسه را گرسنگان نجات دادند نه تاجداران .پایان
باور مکن که باشد اندر بهشت رویی
در سینه ای که دروی دوزخ دفین نباشد
امید وطن مارا ، بیهوده در سر افتاد
با افتاب روشن ، سایه فرین نباشد
-------
ثریا ایرانمنش » لب پرچین» 23/04/2017 میلادی برابر با 3/اردیبهشت 1396 خورشیدی !