سه‌شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۵

دلنوشته امروز

" تو کیستی" ؟
 مگه تو کیستی؟ 
 تو از کجا میدانی ؟ 
این تو کیستی  سالها مانند یک زنگ درگوشم صدا میکرد ، هر زمان که یک پیراهن  جدیدی میپوشیدم ویا یک چکمه نو میخریدیم ویا یک کیف سفارش میدادم آنجناب از من میپرسید :
" مگه تو کیستی ؟"  

او آنقدر احمق بود که نمیدانست برازندگی من سر فرازی اوست ، درجواب میگفتم :

این منم ، خودم با تمام وجودم ، نه پدرم دزد بوده ونه حاجی ونه مادرم فاحشه ! من خودم بودم دختر یک خانواده ملاک که املاک زیادی داشتند ومیدانستند چه بپوشند وچه بخورند وکجا بنشینند وکارشان پژوهش در تاریخ دنیا بود و هنگامیکه میخواستند حرف بزنند به تیر غیب کرفتا رمیشدند واملاکشان مصادره میشد . بلی این منم  وبا تمام قد جلوی او می ایستادم .

حال دیروز این کلمه باز درگوشم نشست ، آنهم از زبان دخترم ، مگه شما کیستید که بخواهید بمن بگویید امام مولانا اوباما حضرت مسیح تازه از آسمان فرود آمده را نپرستم وغیره .....

بهر روی برادر  بزرگتان دررشته حقوق سیاسی درس خواند واز طریق استادان شرق شناسش با دنیا ومحیط اطراف آشنا شد بعلاوه او هم کارش همان کار اجدادش میباشد تنها به مجله تایم ویا اخبار کانال سیکس (6) اکتفا نمیکند .

باو گفتم : درست حرف بزن اول حرف زدنرا یاد بگیر بعد اظهار نظر کن گوشی را گذاشتم ، ایمیلی برای پسرم فرستادم که حق با توست  بیخود ترا سر زنش کردم ، مملی به بابش میره کاری هم نمیشه کرد متاسفانه ما نتوانستیم مانند دیگران خودرا بفروشیم وامروز با فخر ومباهات کتابی را بیرون بیاوریم تا شماره میونهای اجدای خودرا بشماریم ، هرچند درپشت قران خطی که بتو سپرده ام تاریخ تولد خاندانم با خطی زیبا وشکسته درج شده است اما نمیتوانم  آنرا بگردنم بیاویزم ویا معلوماتم را درون یک قوطی بکنم ومانند یک مدال بر سینه ام بزنم تا دیگران را متقائد کنم ، به در ک .

حضرت مولانا امام اوباما الان درخانه اش در باهاما دارد خوش میگذراند خانه بزرگی همانند کاخ سفید درپشت کاخ برایش خریداری شده بچه هایش در مدارس بالا ودانشگاه هاروارد ازهمین الان نام نویسی کرده اند  با پولهای باد آورده از خون  مردم کشورهای دیگر  وشما هنوز دارید بر سر حاکمیت او با خودتان میجنگید  زهی تاسف .

اول تربیت را یاد بگیرید بعد بروید گنده گویی کنید ، تفی بر دستانم انداختم از اینکه اینهمه زحمت بیهوده کشیدند برای هیچ .
اسارت بد چیزی است اسیر بودن وگرفتار بودن انسانرا تا مرحله نابودی وسیری از زندگی میکشد من همیشه به [صادق هدایت ایراد میگرفتم که :

او قادر به مقابله با مردم وسرنوشت نبود او ضعیف بود آدمهای ضعیف خودرا میکشند ، نه! قربان راه را باز عوضی رقتی او شهامت این را داشت که خودرا از اسارت برهاند وهرماه دستش را پیش سفیر بیسواد ایران درفرانسه دراز نکند تا حقوقی بگیرد ویا دراداره سجل احوال پشت میز بنشیند اندیکاتور بنویسد وشماره مردگانرا ثبت کند او مانند یک قهرمان مرد وتو !! مانند یک تفاله داری خودت را برای هیج هنوز زنده نگاه میداری .

نوه هایت از موهای سفیدت خوششان نمیا ید وتو با همه آلرژی به رنگ وغیره داری مجبوری آنهارا بمیل آنها رنگ کنی ! درغیر اینصورت به دیدارت  نخواهند آمد ، باید همیشه اجاق وقابلمه پرباشد یخچال لبریز از آشغالهای بسته بندی شده وگندیده فروشگاهها تا بخیال خود بگویند که خوب همه چیز درخانه تو پیدا میشود ، اما ما نمیخوریم بما دستور داده شده چیزی درخانه تو نخوریم ممکن است کالری زیادی باشد باید تعداد کالی هارا بشمارید !!! 

وسر انجام اجازه نداری با زبان مادریت با بچه هایت حرف بزنی یا گوشی درگوششان میگذارند ویا آنقدر بالا وپاین میروند که تو خفه شوی بعد هم بقول آن خانم مرحوم مگر سر گورت چراغ دولوله روشن میکنند ، اول باید دید آیا گوری خواهی داشت ؟ !
بلی تو شهامت نداری وسکوت تو حمل برترس توست ترس ازدست دادن آنها ، بدرک اصفلاصافلین !!! همه عمرم
 تنها زیستم باز هم خواهم توانست تنها باشم درونم پر است ، لبریز از گفتنی ها ودانستنیها و...سکوت 
کا فی است دیگر بس است باید فکر دیگری بکنم . ث
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 31 ژانویه 2017 میلادی .