در دوسال بعد از انقلاب با فریب همسرم برای دادن آن وکالتنامه شوم وآخرین دیدار با مادر به ایران رفتم ، دانشگاه شلوغ شده بود وباز مردم درصدد شورش بودند وفرودگاههارا نیز بسته بودند قطب زاده مرحوم رو یک صندلی جلوی در دانشگاه ایستاده بود وفریاد میزد » ملت من « من خندیدم وگفتم :
آهای زرشک پلو با مرغ ، مردم انقلاب کردند که ملت تو بشوند خبر نداری که امت خواهند شد .
روز گذشته دریکی از این رسانه های خریداری شده دیدم شهر بانو میگویند ارزو دارم که " ملت " من بدانند چقدر آنهارا دوست دارم !!! دوباره اوراهم به زرشک پلو با مرغ دعوت کردم .
چه کسی ملت توست؟ آنهاییکه درکنار خیابانها به گدایی وخود فروشی مشغولند ، یا کودکان کار ویا بچه هایی که درمدارس مدیران ومعلمان به آنها تجاوز میکنند؟! ویا آن موطلاییهای شهر ما که دراطرافت گرد آمده وحسرت اینرا دارند که ترا روزی برتخت بنشانند ویا حزب سوسسیالیست فلان کشور ویا توده ایهای نمک خوردونمک دان شکسته یا هنرمندان موج نو ؟ ملت تو کسی نیست تو خود یک فردی از این سر زمین حال اگر امپراطریس بی سرزمین مجلات ورسانه ها هستی بکسی مربوط نیست .
واما درباره شاه مرحوم شاهد چیزی بودم که تا امروز آنرا بیان نکرده ام .
همسر وبرادر همسر اول من یکی از سر دمداران وبزرگان وپایه گذاران حزب ( توده بودند) ! نامشان درهمه جا هست یکی را به حبس ابد ودیگری را به اعدام محکوم کردند ، هردو درزندان به درس خواندن خود ادامه داند یکی مهندس ذوب آهن بود ودیگری مهندسی داخلی ودکوراتور را میخواند ، هرد واز طر یق مکاتبه در دانشگاهی درامریکا نام نویسی کردند وبرادر همسرم توانست رشته مهندسی ساختمانرا نیز باتمام رسانده ولیسانس خودرا بگیرد دراینزمان چند کتاب هم ترجمه کردند وبیرون فرستادند همسر من آزاد شد به قید وشرطها که داستان مفصلی دارد اما من دیگر نمیتوانستم شاهد حضور سربازان امنیتی اطراف خود وخانه ام باشم ، جدا شدم برادر همسرم از اعدام به حبس ابد محکوم شد نامه ای بحضور شاه فرستادیم تا شاید اورا نیز ببخشند شاه ما دستور داد :
بجای آنکه آنهارا بکشید از شعور ومعلومات وتحصیلات آنها استفاده بفرمایید وحکم اعدام وحبس ابدرا پاره کرد ودستور داد یک توبه نامه بویسند (که از نظر حزب بسیار توهین آمین وخیانت ) محسوب میشد وآنهارا آزاد کنید به آنها شغلی بدهید درخور معلومات وتحصیلاتشان حیف است که چنین آدمهایی را بکشتن بدهید .
برادر همسر من بپاس این محبت شاهانه دریکی از دهکده های خراسان مدرسه ای بنام مادرش باز کرد یک مدرسه دولتی ویک کاپ طلا هم جایزه گرفت شغل بسیار حساس ومهمی نیز باو ارجاع شد ....باقی داستان بماند .
این یکی از انواع خاطره های آن روزها میباشد ، درمیهمانیهای خصوصی حتی سوسن خواننده را نیز پذیرایی میکرد وباو سکه های طلا میداد ومیگفت بهتراست که خوانندگان ما کمی بفکر اندام خود باشند ، شاه باجی خانم معروف درمیهمانیها روی پاهایش مینشت ومیگفت هنوز تو این فلانی را داری ؟ طلاقش بده برایت یک زن خوشگل میگیرم ویا خودم همسرت میشوم واو از ته دل میخندید تا جاییکه اشکهایش سرازیر میشدند به فیلمهای فارسی و هنرپیشه های اصفهانی بخصوص وحدت سخت علاقمند بود بجای موریس بژار فرانسوی از ساز واوازهای ایرانی لذت میبرد واز فیلمهای ایرانی ...بقیه بماند .
بلی زرشک پلو با مرغ غذای بسیار لذیذی است .
ثریا ایرانمنش / اسپانیا /17/ دسامبر 2016 میلادی /