شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۵

بخت برگشته

بی مزد بود ومنت هر خدمتی که کردم 
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت !
--------
محمد رضا شاه هم مانند من بخت برگشته وبد شانس بود هر خدمتی کرد به حساب دیگری تمام شد وفحاشی ها باو رسید ، تا جاییکه دختر من که تنها هفت سال داشته واز مملکت خارج شده ودیگر هیچگاه برنگشته زیر افکار کمونیستی همسرش شاه را بباد ناسزا میگیرد وفشار منهم بالا میرود .

من نمیدانم چرا دیگر دنیا اورا رها نمیکند ؟ رهایش کنید ، بد بود ، خوب بود جنایتکار بود دزد بود شما ها که بیگناهید ملاهای مفتخور وتوده ها که بی گناهند  ، مجاهدین که بی گناهند شاهان دیگر که بیگناهند ! تنها مواظب آن هستند که تاجهایشان از سرشان نیفتند وقرارداد ها را بموقع به انجام برسانند !!  تنها گنه کار  اصلی او بود وتا جهان گرد خود میچرخد ونصیب " ایلینها ویوفوها " شود هنوز مردم عامی وبدبخت به او بد میگویند وجشن های دوهزار وپانصد ساله را بزرگترین  جنایت قرن !! میشمارند ، خوب ناپلئون بوناپارته هم نه پدرش شاه بود ونه مادرش ملکه او هم شد امپراطور  هنوز هم عده زیادی طرفدار دارد وکسی جرئت نمیکند باو چیزی بگوید ، یاسر عرفات ترورویست میشود قهرمان .

از صدای ریزش شدید باران از خواب بیدار شدم وحال دراین فکرم دوباره کجارا میخواهد ویران سازد ؟ هنوز ویرانی های  قبلی  درست نشده اند وهنوز آثار وبقایای آنها باقی باغات مرکبات  زیتون واوا کادو که تنها محصول صارات این سرزمین وکشاورزان بود یکسره انابود شده اند  اما مطمئن هستم که تاکستانها در امانند !
بد بختی بد جوری باین  سر زمین روی آورده  با نزول وپایین افتادن قیمت "یورو" حسابی وضعشان بهم میخورد ،   صادرات این ملت همین محصولات کشاورزی است صنعتی که ندارند تا صادر کنند تنها رقص وآاز وروغن زیتون است !

زمانیکه مینویسم دستهایی درکار سرنوشتها مشغولند حرف مرا باور کنید سیمرغ بالش شکست وجهان شد عرصه بال گشودن مگس  امروز کسی زندکی ( سی سی) ملکه ناز نازی اتریش را نخوانده اما فیلمهایش مرتب روی پرده سینما باچهره معصومانه رومی شناید ر ببازار میاید اما کسی نمیداند که او درمکزیک چه جنایتها کرد وبا چند مرد خوابید ؛ نه کسی نیمداند چون نمیگذارند  چهره معصوم او خدشه دارشود .
لویی چهاردم وماری آنتوانت شاید احمق ترین پادشاهان روی زمین بودند اما انقلابیون سر آنهارا به دست گیوتین دادند تا مردم را خوشحال کنند زمانی طول نکشیدکه یک سر بازاز یک جزیره درمیان دریای مدیترانه  باخود گفت "
تاج لویی روی زمین بی صاحب افتاده باید خم شد وآنرا برداشت وبر سر گذاشت . اما هیچکس با چشم حقارت به آنها نمینگرد .

بیچاره محمد رضا شاه ، او هم مانند من بدشانس وبد اقبال بود مرتب فحش وبد نونفرین نثارش میکردند انهم مردمانی که از پول نفتی که  او ببازرهای جهان فروخته بود صاحب کیا وبیا شده بودند وحال دست اورا گاز میگرفتند وتازه پس از سی واندی سال نسل جدید برای روحش دعا میفرستد بیفایده  است ، میشود همان مرده پرستی .اوهم مانند من در موقعیت جغرافیایی بدی رشد کرد با افکار بلند پروازانه  ، نه برای خود ، بلکه برای سرزمینش .

بلی او هم مانند من دستش بی نمک بود وبازی را نیز نمیدانست به چند مهره تخته نرد دل خوش کرده بود وچند ورق پلاستیکی بعد هم سرش به بیماریش گرم شد دیگر سر رشته از دستش بیرون شد وافعی بزرگ نشست روی گنج با بچه مارهای که بعدها اژدها شدند .
درآن زمانها که ماهم تازه بنوا رسیده وکیا وبیایی داشتیم !!! وهمسر شهرستانیم درصف بورده پوژواها گام برمیاشت هرشب  وروز ما میهمان داشتیم من بیچاره فرصت نداشتم سرم را بخارانم غذاها آماد میشد میز چیده میشد من خسته روی یک صندلی میافتدم تا سیگاری بکشم اولین میهمان که وارد میشد او فورا زیر سیگاریها را  میچید روی میزها ویکی هم جلوی من میگذاشت ومیگفت تو بنشین ، من پذیرایی میکنم نتیجه این شدکه همه میگفتند :
خدا شانس بدهد خانم روی مبل مینشیند پاهایش را روهم میاندازد بیچاره مرد همه کارهارا او کرده است کسی نیمگفت این آبگوشت این پلو مرغ این کوفته ها این ژیگو  این ته چین اینهارا چه کسی پخته است ؟  اینهمه مربا ها وترشی های خوشمزه از کجا رسیده ؟ خوب فاطمه خدمتکار که این دستش باو دستش میگفت برو کنار وبقیه کارها هم بعهده آقا بود من میرفتم به اطاقم ومیگذاشتم خوش باشند وخوب عقدهایشانرا خالی کنند  چون میل نداشتم خودم را به نمایش بگذارم هنوز هم میل ندارم . درجایی باید خودت را نشان بدهی که انسانهای والایی نشسته باشند وشعور بالای دارند میان عده ای احمق وبیسواد که تنها شعورشان از راه گوش میباشد چگونه میتوان خودنمایی کرد ؟ چشمانشان کور بود اما گوشهایشان تیز ، قد وبالای آقا هم بچشم میخورد وآلات وتناسلی اش نیز درشلوارهای تنگ به نمایش گذاشته میشد بنا براین من درآن صحنه نمایش جایی نداشتم .

هیچکس در موردردهای درونی واحساس قلبی محمد رضا شاه چیزی نمیدانست ، لباسهای رنگ وارنگ وپوستیژها و نگین های سبز وسفید وقرمز ونمایشگاهها ، کانونها ، انجمنها همه نشان این بود که بلی ، طرف بیعرضه است واین " بانو" است که همه سررشته کارهارا دردست دارد  ، لکن  بودجه ازکجا تامین میشد ؟ چه کسی بر سر قیمت نفت چانه میزد ؟ وچه کسی سر انجام موردتهمت وافترا قرار گرفت ؟ 
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانکه توست 
عرض  خود میبری وزحمت ما میداری

شب کم کم دارد به صبح نزدیک میشود چشمان من لبریز از خوابند ، ودراین فکرم که سرنوشت را چه کسی تقسیم کرد ، دو آنسانرا به تیغی دوسر تبدیل ساخت  بیکی رهایی  داد وآن دگری را ؟ 
او؟  در طلسم است .پابان
ثریاایرانمنش / "ب پرچین "
17/12/2016 میلادی /.
اسپانیا .