جمعه، آذر ۲۶، ۱۳۹۵

ناقوس

روز گذشته ناگهان دردی سخت وسط قفسه سینه امرا فرا گرفت وشانه ودست چپم نیز با هم درد گرفتند ،  بخود گفتم " نترس آرام بنشین ، کمی والرین نوشیدم ، درد دوباره سری زد ورفت ، تنها بودم ، واحساس میکردم که مرگ درتنهایی وبیکسی چه رنج آور است درعین حا ل چه شاعرانه میباشد .
خوب ، شاید نفخ بوده ویا یاشاید ...... درحال حاضر هنوز زنده ام ودارم به چرندیاتم ادامه میدهم .

جالب است دریک سر زمین زیر یک آسمان ویک ما ه وخورشید تنها یک شهر ( سالامانکا ) روز گذشته وارد سال جدید خود شد ودرمیدان بزرگ شهر جشن سال نورا برپاساخت نه خبری از کریسمس ودرخت بود ونه خبری از زنگوله های گوزن پاپا نوئل  سالامانکا تنهاشهری است دراین سر زمین که بهترین دانشگاه را دارد حال اگر جناب اجل امام المتقین علم الهدی نخواهند آنجارا نیز مسجد کنند امریست که آینده نشان خواهد داد.

جالب است ناگهان دانشجویان مردم عادی به وسط میدان آمدند زنگها به صدا درآمد انگورهای دانه دردستشان باهرتک زنگ یکی را به دهان میفرستادند با کلاهکهای قرمزوسبز وپس از ساعت دوازد ه شب گفتنند : هورا ما وارد سال جدید شدیم .

این روزها کمتر خبری از درخت کریسمس دراین شهر بچشم میخورد بیشتر به طرف همان سنت قدیم خود طویله سازی رفته اند بهر روی باید بنوعی سرمردم گرم شود ونپرسند که چرا مثلا عمل لقاع مصنوعی از یک مرد به دوزن تزریق میشود واین عمل چه نفعی برای بشریت دارد ؟  شاید دارند ادمهای اینده را میسازند  وبه مردان خوب وپاکیزه هم اطلاع داده اند که درصف اهدای اسپرم منظم مرتب بایستید .

ودر سرزمین ایران قدیم وجمهوری نوین حضرت آیت الله علم الهدا یک پارچه خراسانرارا دردست گرفته وحال دستور داده است که دانشگاههارا مسجد کنید ، علم منحصر بایشان است ونام ایشان کافی که همه بدانند چگونه میتوان  علم ومعرفت را فرا گرفت احتیاجی به دانشگاه نیست  .
علم خطرناک است وانسان ناگهان شعورش بالا مییرود وبرای جامعه مدرن آینده  خطرناک است باید بیشعور مانند بعضی ها هچنان گوسفند وار زیست .
صفحه ویکییپدیا را تماشا میکردم اوف چه اوصافی برای شهربانوی قدیمی نوشته بودندکم کم ایشان میشود نوه محمد پیامبر اسلام 

بیچاره ثریا !! اگر دراین زمان بود با همان عمل لقا شاید او هم بجای آنکه خاک بر سرشود وخودش وبرادرش به تیر غیب گرفتار شوند  تاج بر سر میشد . بد موقعی به دنیا آمد  بازی را هم بلد نبود و آن  سرنوشت شوم نصیبش شد .

روزی در تهران به دکتر چشم مراجعه کردم ( دکتر خلیلی) در خیابان فردوسی یکی از بهترین جراحان چشم ومتخصص بینایی بود ، بمن گفت :
این چه اسمی است برای خودت انتخاب کرده ای؟ ثریا نامی شوم است ستاره ای بد یمن است وتنها درآسمان ، ثریا همسر شاه را دیدی  که چه سرنوشتی پیدا کرد؟ با آنهمه زیبایی ورعنایی وپشتوانه فا میلی؟  گفتم این نام گذاری دست من نبود دیگری این نامرا ، این نام شوم را برمن گذارد .

حال فهمیدم دراین روزگار این خداوند متعال نیست که سرنوشت مارا میسازد این طالع واقبال وسپس دستهای نامریی در پشت استوانه ها وستونهای مرمر واطاقهای طلایی هستند که سرنوشت مارا رقم میزنند و روزی نامه ونوشته ها هم به دست خود آنهاست ترا تا عرش میبرند وبر فرش میزنند ویا آن  فرش را نیز از زیرپایت میکشندومجبوری روی موزاییکهای سرد راه بروی وزندگی کنی ، چرا که میخواهی آزادانه راه بروی وزیر یوغ آنها در زنجیر اسارت نباشی .

در امریکا  که بودم اکثرا درخانه دور اطاق راه میرفتم وبا خود میگفتم :
نه ! من دراین شهر واین سرزمین  ماندگار نخواهم شد باید اسیرآن چهار چرخه باشم من میل دارم از پاهای خودم استفاده کنم ! باین سر زمین آمدم یک شهر را درفاصله یکساعت طی میکردم وامروز ...

چرا خیابانها اینهمه دراز شده وکش آمده اند ؟ اینهمه پلهای معلق وزیر وبالا  پس چه شد آن شهر کوچکی که ما دران میزیستیم حال همه اسیر همان چهار چرخه شده ایم آنقدر درخانه میمانیم تا زیر پایمان چمن سبز شود دیگر از اتومبیل وراننده هم خبری نیست یا تاکسی یا اتوبوسهای شهری آنهم باید مرتب یکی یکی را عوض کنی تا مثلا به آنسوی شهر به دیدار دوستی بروی .اتومبیل گران ، بیمه سالیانه گران ،  بنزین گران ، از همه بدتر هیچ سوراخی را برای پارک پیدا نمیکنی  مثلا اگر اتومبیلی را از یک آژانس  احاره کنم برای خرید تمام شهررا باید دور بزنم تا یک جای پارک پیدا کنم همان امریکایی شد که من از آن  فراری بودم.
 کارخانه چهارچرخ سازی باید مرتب کالا بیرون بفرستد والا سهام میخوابند ، بانکها بیکار میشوند  درانطرف کارخانه شیمیایی ملا خیرالله باید مرتب تفتنگهای جدید با آدمهای جدیدیرا به خیابان  بفرستد ، لباسها کم کم یک رنگ شده اند همه گارسنها سیاه پوشند وهمه فروشنده ها روپوش سیاه وکلاه سفید برسر دارندوهمه لباسهای پلیسها یکی شده است یک شکل وکارهانه ها باید چرخهایشان بکار باشند والا زنگ میزنند .

 ما وارد چه دنیایی داریم میشویم ؟ یا شده ایم ؟ خوشا بحال عده ای که خر با گاو عمل لقا انجام داد ویک یا چند گوساله برای مصرفهای داخلی بوجود آمد ند  ، دیگر فیلمسازان کارشانرا خوب میدانند  فیلمهایی را که میسازند تنها میکشند وکشته میشوند وفوراهم چند جایزه میگیرند !!!!خبری از آتچه که درگذشته بود نیست وامروز دیدم در مکزیک یک استان وگروه جنگی جدیدشکل گرفته ،  به جنگ کدام همشهری میخواهید بروید وکدام شهری را میخواهید مانند سوریه بخاک برسانید ، جناب شتر گردن دراز با کراوات محکم با پررویی تمام ایستاده  همسرش گاهی درلندن وزمانی درسوریه ایشان زمانی درلندن وگاهی درمعلوم نیست کجا ، مردم گروه گروه یا آواره میشوند ویا زیر تاتکها له ولورده شده با خاک یکی میشوند . بلی کارخانه ها باید مرتب کار کنند .. 
درخبرها آمده بود که درتبریز یک گور دسته جمعی را یافته اند گوری جدید نه  از |آثار وابنیه قدیمی!  وتو خود حدیث نفصل بخوان از این مجمل .
دوروز باران شدید داریم ، ودیگر نمیدانم ؟ دراین فکرم که لباسها واثاثیه گرانقیمت ثریا درکدام حراجی درانتظار روز موعود نشسته تا حراج بشود مانند تنکه خانم مارلین مونرو !  پایان 
16/12/2016 جمعه . 
ثریا ایرانمنش " لب پرچین "
اسپانیا //