چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۳۹۵

گور خوابى

چه بنويسم ؟ 
از كجا بنويسم ؟ نوشتن من چه چيزى را عوض ميكند ؟ جز شرم و خجالت چيزى نميتوانم به همه هموطنانم اعم. از مردم  ايران  وحاشيه  نشينان وساحل  نشينان وباز نشستگان وخاطره نويسها حواله بدهم ، ملتى كه روزى سرفرازيش بر تمام دنيا حاكم بود ونگينى  درخشان در خاور ميانه ، ناگهان تبديل شد به مزرعه حيوانات ، عده اى در قصرها ميخوابند وعده اى زنده در گورها ،چون نه خانه دارند ونه كسى بياد وبفكر آنهاست ، نهايت آنكه ميگويند :
مشگل ما نيست ، اينها عده اى معتادند  مشكل دولت خودشان است ، ( دولت خودشان ) !!!

هنگاميكه آن عكس را ديدم مردى زنده ، از گور بيرون ميايد چون شب را در آنجا بيتو ته كرده وخوابيده  از فرط سرما همه جانم  به لرزه افتاد ونهايت آنكه سربازان جان بركف الهى همهرا جاروب كردند !!! به كجا ريختند ؟ به كدام زباله دانى ؟
همان أب قهوه اى رنگى راهم كه هرصبح بنام قهوه مينوشم درون دستشويى خالى كردم ونشستم به گريستن !

آهاى مومنين درگاه الهى   اين گورخوابها حيوان نيستند ، انسانند وهموطن شما  همزبان شما واز خاك شما برخاسته اند اگر هنوز حسى ويا رگه اى  از انسانيت در وجود شما مانده وآنرا به چشم مثلث نفروخته ايد ومرتب از اين مصاحبه به آن مصاحبه ميپريد واز اين كانال  به آن كانال تا مردم را سر گرم كنيد ونكذاريد چيزى غير از تاج وكلاه شمارا ببينند ، سرى هم به گورستانها ى وطن بزنيد كه أرزو داريد در آنجا بخاك سپرده شويد هرچند گورستانهاى پاريس ولندن وامريكا شيكترند وبطور قطع ويقين در تابوتى از چوپ آ كاچو  كه هم اكنون آماده است تا پيكر بو گرفته واستخوانى شمارا حمل  كند ، در بهترين مكانها خواهيد خفت اما روحتان در عذاب باقى خو اهد ماند ، چهل سال مردمرا سرگرم نگاه داشتيد تا اين حكومت خوكها باقى بماند و موشها از ترس به گورها پناه ببرند ، شرمتتان باد ، شر متتان باد
،
امروز صبح در اخبار كه از روى يك كانال اينستا گرام اين صحنه را  نشان داد همه پيكرم لرزيد حال چگونه سر بالإبردم وباد به غب غب بيدارم  وبگويم من اهل سر زمينى هستم كه ثروتمند است وشما ر ا تغذيه ميكند اما مردم آن سر زمين از گرسنگى وبدبختى در گورستانها به كدايى مشغولند ودر همان گورهاى از پيش أماده كه به فيمت يك أپارتمان فروخته ميشوند ميخوابند ، تا حرمت " بقيه"! برجاى بماند وبنشيند  قصه حسين كرد را براى مردم تعريف كنند قصه اى كه هزاران بار تكرار شده وديگر به انسان حال تهوع دست ميدهد ، ونسل جديد با پيراهن هاى ماركدار ولباسهاى آخرين مد فشن به پاى اين قصه ها بنشينند ودرخواب معجزه را احساس كنند ، شهزاده با اسب سفيد از ره رسيد ومرا برد بقصر روياها وتاج برسرم گذاشت ،

نه! گاهى مرگ بر اين زندگى ترجيح دارد ، خوشا به سعادت آنها كه مردند ، از شروع كريسمس تا بحال چهار چهر ه معروف چه هنر مند ، چه نويستده وچه فيلسوف از جهان رخت بر كشيدند وآخرين آنها ( كارى فيشر ، دختر دبى رينولدز) وادى فيشر خواننده بود . هم نويستده بود هم هنرپيشه اما در همه اين احوال دچار ديپرشن شديد بود كه در الكل ودراگ خودرا غرق كرد.
گاهى مرگ هديه زيباترى است تا زتدگى در ميان زباله ها وزباله دانى ،
پايان
ثريا ايرانمنش " لب پرچين"
اسپانيا
٢٨ دسامبر ٢٠١٦ ميلادى /.