چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۵

مرگ ناگهانی

واقعد این ملت ، ملت عجیبی است  من گاهی خوشحالم که درمیان آنها هستم وزمانی غمگین که تنهایم !  نیمه شب گذشته که ناگهان از خواب پریدم ، نگو که شهر دار سابق والنسیا که بجرم اختلاس قرار بود به داداگاه برود ، دریک هتل جان داد ! البته جوان نبود وسنگین وزن  بود ، امروز صبح بلا فاصله مجلس فوق العاده تشکیل  وپس از اعلام مرگ او یک دقیقه سکوت وهمه سر پا ایستادند ....بقیه اش دیگر بعهده  کار شناسان میباشد که ایا به سکته قلبی شد! ویا واقعا بیمار بود ؟ خیلی سنگین وزن بود وبه سختی راه میرفت دندانهای درشتی  داشت ودر جواب وپرسش خبرنگاران میگفت همه چیز دروغ است ....

خوب ، شهردار ، یعنی دزد ، دزد یعنی شهردار اگر کسی غیر از این حرفی بزند به گمان من نادان است بعضی ها جای پایی از خود نمیگذارند ورویش جاده میکشند بعضی ها مانند معاون شهردا سابق ایران قبل از موعد بو کشیده فراررا برقرا ر ترجیح میدهند وشهر دار بدبخت بیخبر را به جوخه اعدام میسپارند وفرزندان ایشان همچنان دارندمانند گله درصحرا وکشتزار پاپا جان میچرند ، اما بیچاره نیک پی جای پایی هم از خود باقی نگذاشت . شهرداران امروز سر زمینم را نمیشناسم !! بهتر .

حال امروز همه عزا دارند وکم کم سر عده ای ستایشگر وپرسشگر وروشنگرا پیدامیشود وسپس ما شاهد برگذاری  مراسم تشیع جنازه آن بانوی محترم خواهیم بود .

نمیداتم چند ساله بود باید از مرزهفتاد گذشته باشد وزنش زیاد بود وخودش خیلی بزرگتر از یک انسان معمولی در کنار من مانند فیل وفنجان بودیم ، (البته توفیق وشانس اینرا نداشتم که درکنار ایشان باشم ) !آن حدود ها که ایشان شهردار بودند کمی نژاد پرست آنهم بطرز توهین آوری میباشند بهنترین دانشگاه هم درهمان شهر است خوشبخانه اینجا در کنار کولیها ما چندان مجرم نخواهیم بود  چون همرنگیم ! حال اگر نسل جدیدشان ناگهان ( اروپایی شده) !! وفهمیده اند با ما فرق دارند بی آنکه تاریخ سر زمین مارا بخوانند ، توهین کرده وخیال میکنند ما پناهنده هستیم باید بنوعی مسالمت آمیز به آنها گوشزد کنیم که نه بابا جان علی آباد شما دهی نیست ، ما بزرگتر ازآنراداشتیم ودیگر نداریم وشهرها وسر زمینهای بزرگتری را دیدیم اینجا بخاطر خورشید درخشان وآسمان آبی ودریایی که سالهاست رنگ آنراندیده ایم ، وامانده  چشم  به درگاه امید دوخته ایم.
گاهی چنان سهمناک میشوم که بعضی ها دچار ترس  وچشمانم مانند مرغان وحشی  تیز شده میخواهم بر پوست تاریکشان نوک بزنم .
غبار چهره امرا اگر آب دریا بشوید  اما زنگ غم بردلم نشسته  وهیچ آبی قدرت پاک کردن آنرا ندارد / پایان 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا /