جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۹۵

خار سر ديوار


من إز روييدن خار سر ديوار دانستم ،كه نا كس  ، كس نخواهد شد  باين بالا نشينها ،

من از افتادن سوسن . ،به روى خاك دانستم ، كه كس ، نا كس نخواهد شد  باين افتان وخيزانها

داشتم ميانديشيدم ، كه زمانى تمدنى سقوط ميكند ، آنهايكه زرنگ و چابكند از اين رهگذر خوب تغذيه ميكنند و زمانيكه تمدنى شكل ميگيرد باز هم آنكه زرنگتر است خودرا ميسازد . 
اين روزها ، سقوط فكرى انسانها بيشتر شده ، ودستبردشان به تمام زواياى زندگى ديگران بيشتر ، با نفوذ اين اسباب بازيها ، فاصله ها بيشتر و دزدان پشت يك عكس پنهانند تا حتى افكار ترا نيز بدزند ، با احساسات  تو بازى كنند از مهربانى تو سوء استفاده نمايند ،  يك احمق مردى را بخاطر عقيده اش كشت آنهم جلوى خانه اش وبا افتخار چاقوى خون آلودرا به همه نشان داد كه بلى براي هفتاد سال بهشت را براى خود وخانواده ام خريدم !!!! مرده شور آن بهشتى را ببرند كه براى تو جا ى باز ميگذارد ،
امروز در لابلاى عكسهاى رزو شده چيزى ديدم كه برايم تازه بود ، خوب ، أنرا تميز كردم ، شريك دزد ورفيق قافله ، نه ، چندان هم  افكارم وشعورم را از دست نداده ام ، رفيق !!! 
با سردرد وسرما خوردگى كه گويا يك ويروس است در تختخواب اين چند  خط را بيادگار نوشتم ،از سر دلتنگى ، ثريا 
جمعه ٢٨اكتبر ٢٠١٦ دربدرى ، اسپانيا /.