یکشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۵

راست گفتی ..

راست گفتی ، عشق خوبان آتش است 
سخت میسوزاند   ،اما دلکش است 

تو راست گفتی ،  درختی را که از درون پوسیده وخشک شده هرچقدر آبیاری  کنی ویا غذا بدهی ، بی فایده است ، نهایت آنکه بر زمین میافتد ، بارو بر وشاخه ای وریشه ای نخواهد داد .
دشمن امروز ما عهد عتیق است ،  ونفس آن دوران ، وخود میداند که پا جا پای چه کسانی بگذارد ،  نفس آن دوران  وآگاهی به آن با زمانه ما فرق دارد ، جنبه انحصاری آن کمتر بود ،  با دقت کمتری از آن تعریف میشد ،  درواقع رو بسوی گذشته داشت ، همه مردم رو بسوی گذشته دارند ، گویی از جلو رفتن میترسند ، میخواهند به همان شاخه خشک وتوخالی بچسییند مبادا فرو بریزند 
حال یک تاریخ بلبشو که  مقداری چیز هارا از گذشته عاریت گرفته   وبا تکرار آن جنبه حال به آن میدهد ، بر سرما سایه انداخته است  خود من بیشتر گذشته را مینویسم  تا آینده را ویا حال را ، باید یک لباس غواصی بپوشم وبه عمق اقیانوسها بروم وگذشته را بکاوم وبالا بیاورم وبه نمایش بگذارم ،  چون حال وجود ندارد وآینده را نیز نمیتوانم پیش بینی کنم ، امروز آفتاب میدرخشد  سپس ناگهان طوفانی همه چیز را بهم میریزد ، دیوانگانی در آنسوی دنیا بازیشان گرفته  موشک پرانی میکنند وسپس مانند یک کودک نوزاد  خوش خورا ک غش غش میخندند بی آنکه بدانند این موشک که از زیر دریا  شلیک شده چه صدمه ها به سایر مردم بدبخت میرساند .هنوز پس از یکصد وده سال مردم شیفته غرق شدن آن کشتی بزرگ حامل دزدان (تایتانیک) میباشند با گزافه گوییها وافسانه سازی ها واصل را زیر همان ماسه های عمق اقیانوس پنهان ساخته اند ، درگذشته اسکندر مقدونی  قهرمان دنیا بود وسزار خودرا همانند او میپنداشت ، امروز هرکسی میل دارد پای خودرا جای پای دیگری بگذارد ، اما یک تقلید بی محتوی وبی ثمر است ، زندگی ناپلئون بوناپارته برای من یک نمونه بسیار شگفت انگیز است ، از هیچ به همه جا رسید وسپس دوباره برگشت به اصل خود ، یعنی هیچ ، درجایی خواندم که او گاهی افسوس میخورد که چرا اورا مانند ( ژوپیتر) نمیدانند ویا حداقل فرزند او  ؟!او هم میل داشت یک هویت تاریخی برای خود بسازد ،  گاهی هم خودرا در سیمای " شارلمانی" میدید  .
این سید بازی امروزه  هم به همان رویه شکل گرفته اند ، باید به یک سید حرمت گذاشت چون فلان عرب روزی با مادراو همخوابه بوده است ! زندگی گذشته گان  ویا برگزیدگان دوران اساطیری  در زمان خودشان  درگوشت وخون خود  شکل گرفته بود نه  به عاریت گرفتن نام دیگری ، آنها ازطریق همان خون  ویا اهمیت واصالت  که درآن زندگیشان بود  آگاهی وعلم داشتند امروزهرکسی که سمند قدرت میشنیند ویا دیگران اورا مینشانند ، خودرا خدایگان میدانند ویا برگزیده خداوند متعال !
  وهیچ راهی بهتر ازآن نمیتوانند پیدا کنند تا زندگی روزانه خود  را بسازند ، در رژیم گذشته ما دچار ذلت وبدبختی بودیم چون همه ! از اشراف وخانواده وزاییده حرمسرای قاجاریه بودند درحالیکه  اصل ونسب قاجاریه نیز   بی بنیا د وبی اساس بود دو مرد دهاتی در دو سوی رودخانه باهم جنگیدند یک دیگری را کشت وقهرمان شد،  هیچکس" خودش" نبود  همین جشنهای دوران درهمین سر زمین همه از گذشتهای دور سر چشمه میگیرند ، علم ابدا کاری به دیروز ندارد او جلو میرود میتازد ، دریک چشم بهم زدن بفاصله چند دقیه ترا از آنسوی اقیانوسها بمن متصل میکند ، وچنین است نگاه هنرمندانه من به دنیای امروز ، اصراری ندارم به آنچه درون گور تبدیل به خاک شده افتخار کنم ، ارواح بزرگ آنها دروجوم زندگی میکنند ، اما راه آنهارا نمیروم ، هیچ به استخوانهای مردگانم افتخار نکرده ام مگر درجایی که به آنها بی حرمتی شده است ، یعنی یک بیسواد وجنجال برانگیر در لباس روزنامه نگار وشاعر آنهارا ناچیز میشمارد چون خودش از قبیله بنی عثام عرب است ونام سید را یدک میکشد وهرجا لازم باشد آنرا پنهان میکند.
تازه امروز معلوم شد همه القاب وجایزه هارا میتوان خرید وهمه خریدنی بوده اند مانند القاب "سر ولرد وکنت ومارک ودوک !والسلطنه والدوله ، پانصد تومان به شاه میدادی وبه یک  لقب مفت .خر میشدی!!واین القاب به آنها اجازهمیداد تا :
بیشتر بر مردم بدبخت حاکم شوند وزمینهایشانرا به یغما ببرند .   از تو سپاسگذارم که با من همراهی . پایان .
ثریا / اسپانیا / " لب پرچین " 
یکشنبه 28.8.2016 میلادی .