چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۵

نه زمین ونه زمانه

آه ، طفلک معصوم تو چقدر باین زمانه بدبینی ، عینکت را  بشور ، شیشه های دود گرفته اش را پاک کن آنوقت خورشید (همچنان داغ بر پیکرت میدرخشد ).
شب پیش دوستی زنگ زد ومژده داد که کتاب دخترش ، خاطراتش ، با نشر پنگوئن به بازار آمد ، خوشحال شدم پنگوئن ناشر معتبری است ، او نوشته هایش را درغربت به زبان انگلیسی نوشت وخود شهرتی دارد روی صحنه ، من نوشته هایم درون محسبند وهیچ شهرتی ندارم ، غیر از دیوانگیها ،  شعر من ، نوشته من ،  که با سرشت ازلی  زمانه گره خورده دراین بازار خریداری ندارد  ونمیتوان  مطمئن بود که باقی میماند ، امروز دیگران دارند ازآن تغذیه خوبی میکنند ، ومن درخلوت خود با دنیا سر جنگ دارم .
اندوه ، عشق ؛ نفرت  درهمنشینی با تنهایی وتراوشاتی از مخزن جادویی حافظه ام ، درکدام زمین فرو میرود ؟  ودرکجا فرو میچکد  
تنها یک تضادم بین دو عصر ، دو دوره ، کسی دراین جا نمیتواند معنای ( زمانه را) را بفهمد چون زمان برای اینها بی ارزش است ، درجایی زندگی میکنم که زندگیشان روزانه است وفردا برایشان مهم نیست دیروز هم گذشته  هنگامیکه سیل کتابهای بیرون ریخته شده را درکنار خیابان میبینم ، روی زمین مینشینم  وگویی بر سر جنازه فرزندانی که زیر آوار رفته اند ، میگریم ، بعضی هارا برمیدارم وبخانه میاورم جلد آنهارا پاک میکنم  گویی اشکی را ازچهره ای میشویم وبه تماشایشان مینشینم ، زنانی که در عصر وزمانه خود تاثیر گذار بودند ، پیشر و بودند ، برای این مردم  مهم نیست ، اما فلان  خوانند دوره گرد امریکای  لاتین اگر بمیرد  سه روز عزاداری میکنند !!!
تاریخ برایشان یک افسانه است ، درون خاکها وقله ها آنهم برای تماشا وبه نمایش گذاردن توریستهای لش وبی اهمیت درجه سوم وچهارم ، توریست های درجه اول درون قایقهای حصوصیشان مشغول نوشیدن شامپاین صورتی با خاویار ایران  در میان خیل فاحشه ای عروسکی که مانند کالا خودرا عرضه میدارند  ومانند ملخ دور وبرت در پروازند ، ، ودر جایی دیگر تجددومدرنیزه شدن جامعه است ، دیگر کسی میلی با مفهوم یا مفاهیم یک شعر ویا نوشته ندارد ، در سر زمین وزادگاه مادری که همه چیز غیر قانونی وغیر قابل مصرف است تنها باید به گلدسته ها تکیه داد ووبا اذان بسوی قبله دزدان وقاتلان نماز گذارد ، نه بیشتر ، حال من درنیمه  راه عمرم  میل دارم از جوامع وشعر وتاریخ بشریت بنویسم ،  ویا حیات آدمی را مجسم کنم  ویا آرمانها واندیشه هایمرا به نمایش بگذارم ؟، خیر قربان ، جریان سیاسی است وسیل سرازیر شده است از سیاست بنویس !! اگر شهره عام وخاصی از سگ وگربه ات بنویس ویا در لباس طنز ودلقک بازی حرفت را بزن مهم نیست کسی میفهمد یانه .
امروز دراین شطرنج  زمانه  وبازیهای گوناگونش  جواب دادن مشگل است  باید حریف بازی زمانه را یافت  وبازیهای کودکانه سیاسی را با دولتمردان  وسیاستمدارن قلابی  تقسیم نمود درمقابل تاثیر آنی  وفوری  وموضع گرفتن در مقابل حرف  وسپس راهی دیارعدم شدن  این روزها اکثرا ایرانیان یک شاهنامه در خانه هایشان دارند اما مطمئنم هیچکدام  لای آنرا باز نکرده است مانند دوران گذشته که درکتابخانه ها کتاب قطور ( سرمایه) مارکس قرار داشت ، اما  در بیست وپنج سال پیش دختر من که حتی زبان فارسی را نمیتوانست  بخواند ، صفحا ت پاره شده وتکه تکه شده شاهنامه را از دستفروشیها وانتیک فروشیهای شهر بوستون خرید وقاب کرد وبه دیوارخانه اش آویخت ، ویک تکه فرش کهنه ایرانی را نیز خرید وبه زیر تختخوابش انداخت  ، بطور غریزی ریشه اورا میکشاند ومن ؟  .
دستی به جام باده ودستی به زلف یار  ، این آوازرا تکرار میکنم  تا ماه نو  سروده خودرا به اوازدر آورم  ، از ژرفنای دل فریاد میکشم  فریادی که هرگز بگوش مطرب وساقی نمیرشد  چرا که تنها آنها نقوشی هستند بر صفحات یک کتاب  ومن نیز مانند آنها نقشی میشوم  درنگاه دیگران  ، تکیه دادم به درختی  که هر آن ممکن است خم شود ودر این غروب زندگی  دارم درچمنزار عمرم چرا میکنم  داس درو گر را میبینم که چگونه عمر را بی مهابا درو میکند .پایان
ثریا/ اسپانیا / " لب پرچین " /.
31/ 8/ 2016 میلادی .
ساعت /07 وبیست  دقیقه صبح  روز چهارشنبه .
.