پنجشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۵

کجاهستیم ؟ کجا میرویم ؟

کارهرصبح من است ، ساعت چهارصبح  بیدارشوم خواب آلوده چیزکی بنویسم  استکانی قهوه درست کنم ، وتلویزیون را روشن کنم وقهوه ام را به همراه خونهای ریخته شده وپلیسهاو آمبولانسها وجنازه ها بنوشم وروی کاناپه بخواب روم ، خوابی عمیق که بیدار شدن از آن دشوار است .
عالیجناب پاپ فرانسیسکو در راه سفرشان به لهستان فرمودند ما درحال جنگ هستیم ! اما نه جنگ مذهبی بلکه جنگ اقتصادی  من از روز اول گفتم از زمانیکه بزرگترین مراکز اقتصادی جهانرا  درنیویورک منهدم کردند وآنرا  به گردن تروریستهای مسلمان گذاشتند ، اعلام جنگ به یکدیگر دادند ،   ماهم دراین وسط قربانی میشویم ، این جنگ اگر به جنگ اتمی منتهی نشود ما شانس بزرگی آورده ایم ، اگر شهرهایمان نظیر چرنو.بیل نشوند شانس آورده ایم ، بزرگانی که میل به جنگ دارند وادوات جنگ ولوازم پیشرفته را درانبارها گذاشته اند باید مصرف شود برای آنها مهم نیست قربانی کی وکجاست ؟، جای کودشان وخانواده شان واحیانا مترسهایشان ونوکرانشان امن است . ما آوارگان بلا تکلیف وبیگناه وتبعیدهای ناخواسته وخود خواسته نیز در بلا تکلیفی بسر میبریم .
امروز صبح  داشتم فکر میکردم اگر روزی مردم قلبم را ازسینه بیرون آورند انرا بکجا بفرستند ؟  قلب وروح من  دونشانه هستند  گاهی گمان میکنم که این هردو به دوشخص متعلق میباشند ، روحم سنگین ، احساسات بسرعت برق از روی آن میگذرد ودوباره برمیگردد اما قلبم آرام درسینه ام میطپد  چه بسا ساعاتی دچار هیجان میشوم  وخون سردی خودرا از دست میدهم ، اما قلبم آرام است ، بی هیچ طپشی ، کم حرف میزنم تنها گاهی خاطره ای را  بیاد میاورم وتعریف میکنم هیچ کاری برایم زجر آور تر ازآن نیست که باکسی حرف بزنم که مجبورم ، بخصوص با همسایه ها ، امروز همه درباره آدمکشیها حرف میزنند  ومن ابدا از این بازیها وبانی این نمایشها  خوشم نمیاید پسرک با لبخندی شیرین ومهربان جلوی تلویزیون میاید ونشان میدهد که دست دردست بقیه آدمکشان نوظهور وتازه سر از آزمایشگاه سر آورده ، داده وبا آنها بیعت کرده است ، اگر او کار داشت ، زندگی درستی داشت ، هدفش معلوم بود چرا میبایست خودرا بفروشد ؟ .
دین فروشان تهی مغز نیز ازاین موضوع خوب بهره برداری میکنند ، مگر نه آنکه در زمان جنگ ایران وعراق کلیدهای پلاستیک را برگردن بچه های کوچک ونوجوان میانداختند و از آنها بجای خرگوش روی مین ها استفاده میکردند ، آنها فرزندان ما بودند ، امروز بسن جوانی رسیده اند جنگ تمام شده آنهارا برای بهشت خیالی مغزشویی میکنند ،  زمانی فرا میرسد که پای صحبت چند نفر مینشینم  از رنجی که مییبرند  ازعمر و جوانی که در بیخالی ودر بیکاری ودر سراشیبی و بی تفاوتی  میگذرانند هم خودشان افسوس میخورند هم من ، اربا ب دستور تولید بیشتر داد اما نگفت این موجودات بدبخت از کدام جویبار  آب بنوشند واز کدام گندمزار نان خودرا تهیه کنند ، برای گلوله جلوی تو پها وتانگها وحفظ منافع خود به آنها احتیاج دارند ، خشونت به معنای واقعی در جان همه ریشه دوانیده است  وتبدیل به یک قدرت بی دلیل شده هیکل ها هم باد کرده وهمه درحال " ترس ازخدا"  درعمق نیازهای هایشان دچار سر گشتگی میباشند /
زنان که بکلی محروم از زندگی اند وما امروز شاهد پیرزوی زنی هستیم که سابقه چندان درخشانی ندارد اما سر زمینی را بخود اختصا ص داده است ، در برزیل هم اولین زن رییس جمهور را از کار برکنار وتعلیق کردن وباز مردی قدرتمند برجای او نشست ، در پرو هم یک زن بر قدرت نشسته است ، درسرزمین ما نما دزنان ومجسمه های زنان را نیز با بولدزر از جای در میاورند ، مجسمه هارا میدزدند  به کجا میبرند ؟ 
در یک برنامه دیدم دوستان ویاران وطرفدران (عباس کیارستمی )مجمسه اورا میسازند تا در جایی نصب کنند ، زیر آن نوشته اند :
این تندیس برای یادگاری است نه برای دزدی !!!  واین فرهنگ ماست  ، کتاب ممنوع ، ساز ممنوع ، آواز ممنوع رقص ممنوع ، هنرهای ظریفه ممنوع مگر هنرهایی مانند قالی بافی ویا گلیم بافی باشد برای اقتصاد بیشتر وپرشدن جیب آقایان . مانند زنان بدبخت هند وپاکستان وبنگلادش آماد بخدمت برای دوختن وآماده کردن لباس های ( فشن) وبرند های نامی !  نه ! همچنان قلبم آرام است ، اما روحم دچار سر گشتگی > مرا بکجا میبرد این باد ؟ واین یادها ؟ پایان /
پنجشنبه