چهارشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۵

مشتاقیه کرمان وارک بم

چندی پیش پسرم عکسی برایم فرستا د نمایه مسجد مشتاقیه بود وزیر آن نوشت : 
آیا مادرجان باین مسجد میرفت ؟ 
بلی عزیزم مادرجا ن عشق عجیبی به مشتاق داشت ومشتاقیه ومسجد او وفلکه  مشتاقیه جایگاه روزانه اش بود که وقت خودرا به دورا ز سر وصدا ودعواها وافاده های فامیلی بگذراند .
زمانیکه به فرمان ملا عبداله ، مرحوم مشتاقعلیشاه را سنگ باران میکردند ، او گفت :
مردم کرمان ، چشمان مرا ببندید  ، من از چشمان شما  میترسم ،  ومشتاق سنگسار میشد ، امروز قبر وبارگاه او  درکرمان مورد احترام وعلاقه مردم شهر کرمان است ،  مردم درآنحا شمع روشن میکنند ، نذر میکنند ونیاز میخواهند ،  واقعه مهم آن است که سنگسار مشتاق  در 1206 هجری برابر با 1794 میلادی  که آقا محمد خان برکرمان حاکم بود  ، روی داد ،  در همان زمان او هشت هزارتن چشم را  نیز کور کرد .
من کمتر از حواد ث تاریخی حرف میزنم قبل از من بوده اند کسانیکه تاریخ را خوب میشناختند ونوشتند وپنهان داشتند ، درجایی خواندم مرحوم میرزا تقی خان  مظفر علیشاه کرمانی  وقتی  واقعه سنگسار مشتاق را شنیتد  گفت " شهری خونبهای  مشتاق است .
امروز میل دارم از یک پلنگ مغروری  دیگر یاد بکنم  یک پلنگ که غرور  هزاره ها  ونیرومند  که تصور کنید بر بالای  کوه خوابیده است  ، نخستین  توپی را  که فیروز میرزا  در جنگ آقا محمد خان محلاتی  به سوی قلعه انداخت  قلعه را ازخواب بیدار کرد  از خواب دوهزار ساله اش ، ارگ با شکوه بم ، که امروز تنها من عکس انرا زیر شیشه میزم نهاده ام ،با آن غروروقرون گذشته درسینه نکهبان  مردم بم واطراف آن بود ،  روزی متوجه شد که کم کم ماموریت او برای نگهبانی رو باتمام است  اختراع باروت  قلعه ها وبرجها  وباروهارا منزوی وخانه نشین گرد  واین سالهای اخیر  رنجی را که ارک درباطن  خود میبرد  این بود که دید دیگر نیروی کار بردی ندارد  اما بصورت یک نماد ویک نمایشگاه  ویک پدیده درخشان  دستاویز کودکان کوی وبازیچه دست  بهره برداری سیاحان وگردشگران است  ، پلنگ زخم خورده  باغ وحش  کویر دنبا ل فرصت میگشت  که خودرا از چنگ  این با زیچه ها نجات بخشد .
قلعه دیگر پناهگاه عشاق ودختران ونوعروسان ویا پیر مردان  وپیر زنان نبود  ، انبارهای او خالی  شده بود ، یک پدیده دیگری در دوردستها ساخته میشد از آهن وسیم خاردار جارا برای ا و تنگ کرد  علاوه برآن نام اوراهم دزدید  وخودرا "ارک جدید" نام نهاد ، درحالیکه مارچوبه ای بود  که بشکل مار درآمده نه مهره ای داشت برای دوست داشتن نه زهری  برای دشمن .
صبح روز جمعه پنجم دیماه  که شهر لرزید ، وهمه چیز به زیر خاک رفت  " ارک بم"  نیز فرصت را غنیمت شمرد  وصلاح درآن دید که خود نیز  به همراه کسانیکه  دوهزار سال از آنها حمایت کرده بود  به خواب ابدی فرو رود .کسانی از من هم با او همراه شدند .
ویکتور هوگو د رست گفته بود :
پیرها ، برای آن آفریده شده اند  که بموقع بتوانند از مجلس بیرون روند .
وحافظ نیز گفته بود " چون پیر شدی حافظ ، از میکده بیرون شو"
با چه تاسفی امروز بیاد عکسهایی میافتم که مادرم در وسط حیاط خانه به دست آتش داد ، ومامان جیم جیم از پشت شیشه با تمسخر اورا مینگریست ، امروز ارک در خاکدان  خود خوابیده اما دیگر زنده نیست ، نفس نمیکشد تنها روی آرامگاهش خوابیده است  روز گذشته دیدم  بولدوزرها به " قلعه کبوتر اصفهان " نیز حمله برده دهانشانرا با دندانهای تیز وآهنی بر پیکر آن قلعه قدیمی فرو میکنند وآو هم آرام آرام اشک میریزد وفرو میرود ، این تاریخ سر زمین ماست ویادگار گذشتگانمان که کم کم باید محوشوند .ثریا.
چهارشنبه / 27/ جولای 2016 میلادی /.