سه‌شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۵

میر رضی الدین آرتیمانی

الهی به مستان میخنه ات / به عقل آفرینان دل دیوانه ات 
به نورد ل صبح خیزان عشق / ز شادی ز اندوه گریزان عشق
که خاکم گل  ازآب انگور کن /  سرا پای مرا آتش طورکن ....والخ 

این ساقیینامه را از دهان شیرین فخری نیکزاد ودر بزم هفت اقلیم شنیدم بکلی با آنچه که امروز روی " گوگل" فارسی چاپ شده بود ، مغایرت داشت .
این اولین بار است که من وارد این معقوله وادبیات قدیم ایران پس از سالهای میشوم ، دیوان های بزرگ وقطور شعرا ، همه روی قفسه خاک میخوردند ، همه از چا پ های گذشته میباشند که من باصد خون دل آنهارا به دندان کشیدم وآوردم ، امروز رفتم روی گوگل که اصل این ساقینامه را بیابم ، وای ازاین تکه پاره کردن اشعار واین اراجیفی که درون مصرع ها جای داده بوند . او میسراید "
 از آن آب ، کاتش بجان افکند 
اگر پیر باشد جوان افکند 
منی را کز او جسم وجانی کند 
بباده ، زمین آسمانی کند 

ودر جاییکه دیگر میسراید :

میی کومرا وارهاند زمن 
ز آیین و کیفیت ما ومن 
کنی کر خاک میکده توتیا 
خدارا ببینی بچشم خدا 
بیای تا جمله مستان شویم 
ز مجموع هستی پریشان شویم 
بر آورد از ما گرد ودود 
 چه میخواهد از ما چرخ کبود 
نمانده درهیچکس مردمی 
گریزان شد ه آدم از آدمی 
همه مهربان  ، بهر جنگ ودل
گروهی همه  مکر وزرق وحیل 
همه گر گانان همه میش پوش 
همه دشمنی کرده در کار دوست 
سحر تا نبردی به میخانه راه 
چراغی به مسجد نبر  شامکاه 
خرا باتیا ، سوی منبر مشو 
 بهشتی ، به دوزخ  برابر مشو
بکش باده تلخ  وشیرین  وبخند 
 فنا گرد بر کفر وایمان بخند
زما دست ای شیخ مسجد بدار 
خرا باتیانرا به مسجد چکار ؟
رد ا  گرریا بر زنخ بسته ای 
 بینداز دور که یخ بسته ای ........والخ 

این قطعه طولانی است واز حوصله این صفحه بیرون ، اما دربعضی جاهای آن دست برده شده است تکه ای را به سوی دیگر برده وبسته اند 
میر رضی الدین شاعر دربار صفوفیه بود وصوفی وقلاش . 
آچه که من در برنامه هفت اقلیم دیدم با این اشعار فرق دارد تنها چند ین بیت آز آن را میتوان باو نسبت دا د. 
فرزندان امروز آنقدر که  بامد های ورساچی وگوچی وشانل اخت دارند با ادبیات گذشته خود هیچ مناسبتی ندارند وحوصله هم ندارند برایشان رقصیدن آن رقاص هفتاد ساله روی سن بیشتر لطف دارد . 

چون نسیم آسا گریز از شهر  آواهای دور 
دامن افشان میخزد  تا گوشهای ناشناس
نطفه میبندد  به دشت  بایر اندیشه ها
تا بروید بار دیگر بر لبانی  بی هراس 

نمیدانم کارمن تا چه حد درست وتاکجا غلط است ،  چه میشود کرد سرشت من ، خون من با موسیقی وشعر آمیخته شده است وانرژی من از انها سرچشمه میگیرد ، بقیه دنیا برایم بی تفاوت است .
چهل سال رنج وغصه کشیدیم وعاقبت / تقدیر ما به دست می دوساله بود ! ...."حافظ"

بیخوابی شب چهار شنبه ! 27/