روز گذشته نقاش آمده بود تا دیوارهارا رنگ کند به همراه دامادش وبچه شیرخوره!!! تمام مدت بچه نق زد با پستانک وشیشه شیرش ، اعصابم بهم ریخته بود ، خانه شلوغ بود ، برایش بستنی بردم ، چیپس بردم . نوشیدنی بردم ، دست آخر امروز اطاقم کاملا بوی پهن میدهد !! شب گذشته مجبور شدم روی کاناپه بخوابم تمام شب تلویزیون روشن بود ، نیمه شب هنگامیکه چشم باز کردم عکس خوانند ه بزرگ آندالوسیا (روسیو )را روی صفحه دیدم امروز سالگرد مرگ اوست ، بلند شدم وبرایش شمعی روشن کردم وتلویزیون خاموش شد ،
شمع همچنان میسوزد وصدای دل آنگیز او درگوشم نشسته است بهترین جنس صدارا داشت سالها روی صحنه خاک خورد بهترین وزیباترین لباسهارا پوشید ودر سن پنجاه واندی سال جانش را بخاطر سرطان از دست داد دو شوهر او هردو از او تنها استفاده مادی کردند وتنها یگ دختر ش توانست یادبودهای اورا جمع آوری کرده برایش موزه ای تشکیل دهد دو بچه یکی دختر ویکی پسر هم از کلمبیا به فرزندی قبول کرده بود !! لابد همسر گاو بازش که میل داشت پس از روسیو صاحب مال او شود این بچه هارا به گردن او انداخت ، بهر روی امروز دیدم تنها نامی از انسانهای خوب میماند من اورا در شهر سیویل دیدم دریکی نمایش صدایش موهای تنمرا بر بدنم راست میکرد و صدایی بینظیر با قدرت ودستهای بلند وکشیده ، روانش شاد .
حال امروز باید بهترین عطرهایم را درون اطاقم مانند پشه کش به هوا اسپری کنم تا بوی گند بناها وبچه نق نقویشان از اطاق خوابم بیرون رود .
با خودم گفتم مگر نه اینکه روزی عاشق بوی پهن اسب بودی !!! وکره الاغی را بجای اسب قبول کردی ؟ خوب ، من عاشق اسب هستم چه میشود کرد ، حال نمیدانم این بوی رنگ است یا بوی دیگری هرچه توانستم با کمک نادیه شستم اما بو درخانه مانده است
دیروز دو کتاب روی تابلتم تمام کردم دو کتابی که گیر باد نمیاید ، دو کتاب از( نادره افشاری ) که بصورت پی دی اف نوشته بود ودر معرض دید خوانندگان گذاشته بود ، تنها توانست چند جلد از کتابهایش را در سوئد به چاپ برساند ، خوب مینوشت وخوب پژوهش وکند وکاو میکرد سالها در سکت مجاهدین خلق سر آشپز بعد هم معلم شده بود به همراه همسر وفرزندانش اما خودش را به آلمان رساند ، از همسرش وسکت مخوف مجاهدین جدا شد وبقول خودش دریک اطاق نمور زیر شیروانی با کامپیوتر دست دوم ده ها جلد کتاب نوشت ، مقاله نوشت ، من اورا از زمانی که در مجله ( پر) در امریکا کار میکرد میشناختم خودمنهم درآنجا مقاله میگذاشتم ، بعد ها از طریق دوستی با هم آشنا شدیم هیچگاه یکدیگرارا ندیدیم اما هر شب وروز مکاتبه ومکالمه ما قطع نمیشد برایم در یک مصاحبه رادیوی در سوئد شعر خواند وصدایش را برایم فرستاد ، سر انجا م هم نفهمیدم چه بلایی بر سر او آمد ، میدانستم بیمار است سینه اش وریه هایش اورا آزار میدهند ، خبر فوت ناگهانی او را مدیر وب سایت او بمن داد . مدتها درشوک بودم ، دیگر خبری از او وخانواده اش ودوستانش نشد ، همه ترسیدند ، مانند موش درون سوراخها پنهان شدند هیچکس حتی یک خط برای او ننوشت ونگفت ، تنها در یکی از تلویزیونهای امریکا شخصی را که میل ندارم نام ببرم چند خطی در رثای او گفت وتمام شد ، این نتیجه ( قلم زدن) است گرسنگی ، بیماری وسرانجام درسکوت مردن ، امروز یاد او نیز با یاد( روسیو خورادو) همراه است ، من کاری به زندگی خصوصی اشخاص ندارم کارکرد وثمره کار انها برایم مهم است . بهر روی امروز این کامپیوتر هم دچار حال تب ولرز شده وحروف میپرد منهم کارم زیاد است . بامید پیروزی همه مردم دنیا ورفع گرسنگی ووفور نعمت برای فقرا !!! پولدارها وزمین دارها بی نیازند !.
1 ژوین 2016 میلادی .