امروز غم وخستگی همه جا وهمه چیز را فرا گرفته است نومیدی و غم برچهره ها نشسته است ، گویی با رفتن ( او) شادی هم از دنیا رفت ، او ، تنها مردیکه که قهرمان من بود پس از ناپلئون ، در آخرین لحظه نمیدانم چگونه نفس آخر را کشید وبا روح بزرگش غرق ردر بهت وحیرت این دنیارا ترک گفت .
امروز به آخرین روزهای مردی میاندیشم که درکنج خلوتی در یک بیگانه سرا روحش رو به خاموشی رفت مردی که روزی ( مرد بزرگ دنیا بود ) دیگر کسی مانند او پای بر جهان نگذاشت ونخواهد گذاشت ، ودیگر هیچکس چنین جای پایی بر روی زمین باقی نخواهد نهاد .
درإن زما ن که او در ا.وج بود ودربالای تخت شاهی چشمان دنیارا خیره میکرد من اورا میدیدیم وستایشش میکردم ، درسکوت وخاموشی ، وهنگامیکه دست سرنوشت شوم اورا ازجای برکند وبر زمینش زد ودرخاموشی از دنیا رفت من صدای خودرا با آوای دیگران همراه نساختم بلکه درخلوت گریستم .
نه درآن زمان در جایی از او با جنجال ویا جبروت سخن میگفتم ونه هنگامیکه رفت اورا دشنام دادم ، از کوههای آلپ ، تا اهرام مصر ، از فلسطین تا رودخانه سن ورن همه جا برق جلال وعظمت او درخشید از اقیانوسی به اقیانوسی دیگر بانگ افتخار آفرین او طنین انداز شد .این یک افتخار واقعی بود برای ملتی که قدر میشناختند نه ملتی که سوار بر الاغ از ده به شهر آمده اتومبیل آخرین مدل را سوار میشدند ولباس فرنگی میپوشیدند وخودشانرا گم کرده بودند ، میدانم این افتخار واقعی بود همچنان که امروز تاریخ دارد کم کم قضاوت خودرا رو میکند وروح اولبریز از نورخدایی است .
او شادمان بود ، نقشه های بزرگی در سرداشت ، اما نمیدانست که مارهای سمی وزهر آلود زیر فرشهای گرانبها درون کاخ ها از اینهمه افتخار به شگفت آمده اند ووحشت آنهارا احاطه کرده است . ملتش شکم سیر بود ، گرسنه درجایی دیده نمیشد اما گرسنگان را از سر زمینهایدیگر میاوردند وبعنوان گرسنگان سر زمین پر برکت او به نمایش میگذاشتند ، ناگهان دنیا متوجه شد که فلسطینی درگوشه ای ازجهان آواره است وگرسنه ، درحالیکه رهبری داشت درصحرای سینا به آنها وسایر مردان بیخرد ایرانی ، افغانی ، پاکستانی ، بنگلادش، افریقایی ، درس تروریستی میداد ، جایزه اش راهم گرفت ومرد افتخاری که باقی نگذاشت غیر از لعنت ابدی .
او آن آن معمار بزرگ ودور اندیش که میخواست شادمانه براین جنجالها پای بگذارد وبدون هیچ اضطرابی داشت نقشه های بزرگ خودرا میکشید ارواح پلید ناگهان براو شوریدند ، او افتخارش را بخشید وخود رفت تاج را بر زمین گذاشت وخود رفت او میل به خطر نداشت ، نقشه های او خالی از هر خطری بودند او میخواست سرزمینی بسازد نمونه اما ....امروز سر زمین او دردست مشتی بیچاره بیقواره که نمیتوانند ادارشانرا کنترل کنند واراجیفی را بهم میبافند وبخورد ملت میدهند زندانها دیگر جای ندارد وهرروز بر تعداد زندانها افزوده میشود . سر زمین او تبدیل به یک زندان بزرگ شد وزنان ودخترا ن و پسران جوان اولین قربانیان این جنایت بودند ، جوانانرا از بین بردند تا نتوانند بفهمند خانه کجاست ،
او در تاریکی نشست وبه اینهمه اد مکشی نگاه کرد ونفسش بشماره افتاد صدایش آنقدر ضعیف بود که بگوش هیچ احمق ودیوانه از بند گسیخته ای نمیرسید جنون همهرا وهمه جارا فرا گرفته بود ، او پیکر بیمار خودرا برداشت ودر سر زمین فراعنه ، درکنار پادشاهان مصر ودر خاک همسر اولش به امانت سپرده شد .
حال ای ایمان من ، ای حقیقت جاودانه وبا شکوه تو که به نیکوکاری خو گرفته ای وپیروزمندانه از خاک ولجن وگل ولای بیرون آمدی ، نام این مرد را نیز در دفتر جاودانی باشکوه نیکوکاران درج کن وتو ای زن ، که هیچگاه سر بر آستان فرومایگان فرود نیاوردی شادمان باش که روح او با تو همراه هست ، مواظب باش کسی سخن تلخ درباره او بر زبان نیاورد زیرا آن خدایی که تو میشناسی ، پستی وبلندی میدهد ، غم و شادی میدهد ، او قاضی خوبی وبدیهاست مواظب باش .
ار آن روز که تو رفتی ، عشق نیز از زندگیها پر کشید
آوای مرغان وبلبلان خاموش شد
بازماندگانت کم کم ترا فراموش کردند ،
مرگ ستم پیشه همیشه غم ورنج را بی خبر میاورد
روانت شاد ، مرد بزرگ تاریخ ایران . سر زمین محبوب من که دیگر مویه هم برایت کافی نیست . خون باید گریست .پایان .
چهارشنبه /22/6/2016 میلادی /.