جمعه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۵

آخرين پرلود

هنگاميكه انديشه اى از مغزم ميگذرد ، آنرا بصورت كلمات ميان زمين وآسمان ميبينم ، در افسانه وقصه هاى گذشته در مورد برده دارى و شكنجه بردگان زياد خواندم ، وفيلمها ديدم ، امروز همچنان اين خوى وحشيگرى وارباب رعيتى وبرده دارى در دنيا ادامه دارد ، اما بشكل نو ين وترسناكتر از گذشته ، زنان همچنان در راس قربانيان وجوانان دسته دسته به قربانگاهها ميروند، شلاق ميخورند ، مورد تجاوز قرار ميگيرند وسپس كشته ميشوند ولأشه  آنها در گورهاى نا معلوم زير خاك ميرود ، در كذشته از حمله اقوام وحشى به سر زمينها زياد خوانده بوديم ،حمله واكينگهاى غول آسا به سر زمينها وراندن  وكشتن اهالى صاحبان شهر ها  ، جنگهاى اول ودوم و سپس امروز دوباره بشر بر گشت به غار و باز غولان وحشى وأدمخواران در لباسى ديگر همان رويه پيشينگان  را ادامه ميدهند ، جهان همان جهان است آدمها جايشان عوض شده ،وزمان ومكان ، تنها دريك مدت كوتاهى بعد از جنگ جهانى دوم دنيا كمى روى أرامش ديد اما أتشى بود زير خاكستر ، جانوران در زير خاك  ودر قلعه ها ودر پستو ها پنهان بودند تا بموقع حمله كنند ، زيبايى بكلى از روى زمين محو شد جايش را به زشتيها ونكبت داد ، ترنم موسيقى ديگر كمتر بگوش ميرسد ، وأ واز بلبلان خاموش شد ، پرندگان نيز در يك سكوت مرموز فرو رفتند ى گروه گروه انسانها بدبخت وفلاكتبار از ترس تن به هر بلايى ميدهند وسپس با فرار به سر زمينهاى ديگر يا بعمد يا غير عمد در درياها عرق ميشوند ، ويا به بردگى تن ميسپارند ، ديگر شادمانى از هيچ آسمانى فرود نميايد ، قصه عشاق به زير خاك  رفت ونابود شد ،  امروز با نگاهى به چهره هاى مسخ شده، هيكلها غول آسا دراين فكرم كه شايد كابوس است ومن خواب ميبينم ، ديوانگان زنجيرى سوار بر اسب طلايى همچنان ميتازند ، ديگر كسى نمى انديشد ، انديشه متعلق به ديوانگان است ، حال اگر من با طبعى آتشين وقلبى پاك به دنيا آمده ام گناه كسى نيست به ناچار  بايد تا به اخر ادامه دهم و ناظر  بدبختيها وتيره روزيهاى انسانهاى بيگناه باشم من در تمام عمرم از نعمت أسايش ولذت هاى يك انسان طبيعى محروم بوده ام ،هميشه تنهابوده ام ،امروز جرئت ندارم بميان مردم بروم مكر براى دستهايى به چيزهايى كه احتياج دارم ،تنها نظاره گر جنايتها به دست آدمخواران هستم جوانانيكه برگزيده نسلى از انسانها بوده اند كم كم زير. دست وپاى  اين حيوانات نابود ميشوند ،كشته ميشوند به بهانه هاى  واهى جنگى كه در سر زمين من روى داد تنها براى كشتن ونابودى نيمى از سر زمينم بود جنگى بدون فايده تنها اربابان وصاحبان كارخانجات  اسلحه ميل داشتند، ازشر آشغالهاى زنگ زده شان خلاص شوند ، وعده اى از نعمت جنگ در خوردار شدتد ، در كسوت سردار وسپاهى !!!شهرها  ويران شدتد  وهنوز رنگ أبادى نديدند ميل داشتند سرزمين اجدادى مرا تقسيم بندى  كنند وهنوز در اين راه ميكوشند ، حال امروزغولى  ديگر از درون شيشه بيرون آمده است تا آخرين خط بطلانرا با برنابودى بشر بزند . 
آيا بايد در انتظار پايان جهان باشيم ونابودى كره زيباى زمين ؟ يا انسانها بر سر عقل خواهند آند واز انفجار دنيا جلوگيرى خواهند كرد ؟ وما با زندگى مورچه وار خود نظاره گر اين سيل بنيان كن هستيم
من آن شمعم  ،كه با سوز دل  خويش 
فروزان ميكنم ويرانه اى را
اگر خواهم كه خاموشى گزينم
پريشان ميكنم  كاشانه اى را   "ف. ف" 


 . پايان 
ثريا ايرانمش / اسپانيا/ 28/5/2016 ميلادى /.