امروز شنبه است ، روز دلخواه من ، روز مرخصی ورفتن به سوپر ها، !!! دیگر درهیچ نقطه دنیا بشر دراما ن نیست مگردر گوشه خانه اش آنهم اگر پنهانی مانند موش زندگی کند ، امروز احساس میکردم حتی اثاثیه خانه هم با من سر جدال وجنگ دارند !امروز دیگر هیچ معیاری برای ساختار روح بشر نیست ، یک روح آنارشیزم آنهم از نوع خطرناک آن همهرا فرا گرفته است ، ومن چگونه میل دارم که خودمرا نگاهدارم ؟ نه ! هیچ محرابی فیض بخش نیست ، و وهیچ میعادی ذوق آفرین نمیباشدآرزوهاوامیال خوب انسانها واحتیاج آنها به نگهداری خوبیهایشان بیفایده است . ، با این ابهت مضحک وقلابی که گروهی را زیر بار گرفته است ، دیگر حتی بزرگترین ووالاترین فرهنگها زیر خاک میروند برای باستانشان آتی ، این امر برای من بسیار نا امید کنند ودلسردی میاورد ، چگونه باید بایستم؟ درمقابل کدام یک حوادث؟ مشتی سیم واشیائ بیمصرف به دست وپاهای ما بسته اند، زنجیرعبودیت وبردگی بصورت نوین و لوکس آن ، دیگر کلمات بزرگ وافکار بزرگ را باید درون دیگ انداخت و جوشاند وشربتت حماقت را درست کرد هر روز بر تعدا د زیارتگاهها اضافه میشود مسابقه اماکن زیارتی درتمام اروپا ومسابق برج سازی ، وویرانی زمین ونابوی بچه ها وآینده جوانان بخوبی عیان است ، امروز عکسی از نوه ام داشتم هیجده ساله ، همه غم عالم روی صورت او پخش بود ، چه دردل داری عزیزم ، با پسران که رابطه نداری با دختران که نمیجوشی نکند میراث مادر بزرگ بتو هم رسید ؟ به دنبال جنبه های روسنفکری زمان رفته ای دیر است همه چیز گم شده زیر خاک است نقاشی های زیبای تودرمیان هیاهوی سکس وپودر وماتیک ولباسهای رنگ وارنگ گم میشوند ، اگر بتوانی با یک پدر خوانده یا مادر خوانده ( فرقی ندارد) هردو از یک لیوان آب مینوشند تو رابطه ای برقرار کنی نهایت آنهمه زحمت دانشگاهی ، تنها میتوانی عکاس خوبی بشوی ، توهم که فاتحه بی الحمد برای کسی نمیخوانی ، میخواهی تنها به جنگ بروی پنه لوپه کوچک وبیگناه من ، اگر طراحیهای مادر بزرگ خریداری داشت مال توهم دارد آنهمه زحمت دست آخر مجبور شدم برای یک تولیدی کار کنم ؟؟؟ ما در مسیر یک خط روشنگرایی قدم برداشته ایم ، هیچکس بکسی درس نداد هرچه بود خود جوش بود از درون ما جوشید وبیرون زد ، اعتقادی به هیچ منبعی نداریم وهیچ فیضی از هیچ امازاده ای نمیخواهیم که خود مطهریم ، خرافات مذهبی را بکلی دور ریخته ایم نجابت همیشه طبیعی است وبا انسان مانند اصالت بوجود میاید ،؛مردم نجیب نمیشوند مگر نجیب به دنیا آمده باشند ، این نجابت مربوط به خون وگوشت ماست نه به رسم رسوم ساختگی روزگار . نجابت دارای مفهموم کاملا جدا است و از عمق وارتفاع انسانیت زاده میشود عمق وارتفاع انسان در برابر مرضی بعنوان راهنمای انسان بسوی دیگری اورا بیمار میسازد ، حال باید دید کدام یک از این دو نیرو قدرتمندترند ، کسانی بعنوان ازادی سر به شورش بر داشته اند بر علیه نیروی انسانی بی آنکه هیچ یک به ارزش واقعی انسان بودن بیاندیشند ، اسان بودن کار هرکسی نیست . هنگامیکه یک انسان شروع به دیدن جنبه های زشت ووحشتناک زندگی میکند وچشمان او به روی خوبیها بسته است ، او یک بیمار است ،یک مریض .
من هنوز سلامتم ، اما هرروز زمانی فرا میرسد که آرزوی مرگ میکنم میل ندارم تا این اندازه ضعیف شوم ، تعجب میکنم من ابدا به سنم نمیاندیشم من همان زنی هستم که روزی کوله بارش را روی شانه اش گذاشت وبا چهار بچه تک وتنها بسوی غرب آمد بامید آنکه از نو دست به سازندگی بزند ، مهم نیست چگونه گذشت مهم این است که من هنوز روی پله های نردبان قدیم ایستاه ام وابدا میل ندارم بالاتر روم حال شصت به هفتاد برسد یا به هشتاد بمن مربوط نیست ، سلامت هستم وسلامت زندگی کرده ام حال دراین برهه از زمان که مبیینم کم کم ساخته ها ویران میشوند وچیزهای مضحک جای انهارا میگیرد وخوبیها گم شده اند انسانها از دنیا رفته اند ومن تنها فرد روی زمین هستم آرزوی مرگ میکنم .
اکنون طنین جیغ کلاغان / درعمق سحرگاهی
احساس میشود
وآیننه ها بهوش میایند واین خمیدگان لاغر افیونی
جای مردان بلند اندیش را گرفته اند
دیگر درانتظار ظهور هیچ پیامبری ننشسته ام
وچشمان خودرا به روی سیاهی ها بسته ام
پایان /.
ثریا / شنبه /.