دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۴

يلدا

امروز دير بيدار شدم ، شب كذشته دير خوابيدم ! به تماشاى يك كنسرت كه در يك چرچ بزرگ به همت خارجيان مقيم اينجا بر پا شده بود رفتيم ، سه بانوى سوپرانو ،متسو ، يك تنور و يك پيانيست همه اين كنسرت را تشكيل ميدادند ، طبيعى است كه بيشتر آهنگها از بأخ ، مندلسون وشوبرت بودند ودر آخر شب همه " آهنگ شب " أرام را خواندند  يك آهنگ فراموش  ناشدنى ، پنج يورو درون سبد همت عالى انداختم اجازه عكسبردارى نبود. اما صفاى أن دهكده وآرامش شب وسكوت به همراه وزش نسيم در ميان درختان بلند سر به آسمان كشيده سرو ونارون  با چراغانى شهر منظره دلپذيرى  داشت، پس از سالها شب پيش أوازى شنيدم ، اول شب هنگاميكه روى نيمكت نشستيم ناگهان يك گربه سياه نميدانم از مدام سوراخ پيدا شد و. پريد روى دامن من ، از جاى برخاستم دوست وهمراهم أنرا به عقب راند اما باز پشت سر من نشست ،بناچار جايم را عوض كردم ، خاطره خوبى از اين جانور وحشتناك أنهم درون يك چرچ تا ريك نداشتم ، 
شب دوست با من بخانه أمد چاى نوشيديم ،او رفت ومن آنقدر  خسته بودم كه شام نخورده به تختخواب رفتم ، وپدرم را بخواب ديدم ، سالها بود كه اورا بخواب نديده بودم. داشت دوش ميكرفت ، سپس گفت يك شكلات بمن بده كمى سرديم  كرده اما من ايستاده بودم ، تمام شب در اغوش او بخواب راحتى فرو رفتم ، ساعت  نه بود كه بيدار شدم واولين شمع شب يلدا را براى او روشن كردم ميرزا چيدم وكفتم هر چقدر ميخواهى بخور ، اگر تو نبودى من نبودم وأي جوجه هاى رنگ وارنگ كه اطرافرا گرفته اند هم نبودند ، جايت خاليست پدر ، 
باز من همانم  با همان لوح وتصوير ساده  شكل پذيرى ندارم ،ًكسى نميتواند مرا خورد كند واز نو بسازد  نبايد مرا تسخير كنند  من خود خدايى هستم دگر گون شده  من همان  تكه تصوير شده گاهى در بعضى اذهان مخدوش  حال كه باين صورتكهاى اطرافم مينگرم ، ميبنم چقدر حقيرند  من دوست ندارم هر لحظه در پيكر ديگرى  جلوه كنم  ميل دارم در كلمات معنا شوم ، پدر چقد رامروز بيادت هستم وچقدر جايت كنار من خالى بوده  وهست وخواهد بود ،
ثريا ايرانمش ،اسپانيا ، 
يلدا  براى همه خوش.