من نميدانم چرا مينويسم واز كه وچه بايد بنويسم وبكجا ميرود وچه كسانى إنرا ميخوانند و يا ناديده از روى إن ميگذرند
ميل ندارم وار دفلسفه شوم وشعو ومغز خودمرا با اراجيفى كه فهم أن سالها وقت ميخواهد مخدوش كنم و خودم را به نمايش بگذارم ، دنياى امروز ما بطور وحشتناكى دگر گون شده است ، ديگر از أن انسانهاى خوب ومهربان شريف ومؤدب خبرى نيست نوادهگانشان نيز پنهانند. وكسانيكه بجا مانده اند ناگهان تغيير شخصيت و جنسيت داده اند
ان روزهاى سرد زمستان كه بخانه فرهاد ميرفتيم ، او پشت پيانو نشسته بود وداشت راخمانينوف را تمرين ميكرد. مادرش مشغول انداختن سفره روى ميز بود با أش رشته درون كاسه ها وظروف قديمى كه ازخاندان "دهخدا" باقيمانده بود ، ومن ميگفتم چه تركيب دلپذيرى از آش رشته وراخامانينوف ،
امروز دنيا ترسناك شده ، چهره ها مسخ شده ، نوعى ديوانگى و خشونت در چشمها ديده ميشود ترس بيشتر مردم را در بر گرفته ومردم عادى كه ميل دارند عادى زندگى كنند زير ديوانگيهاى انسانهاى از خود رميده واز خود گريخته. و واخورده زير فشارد
غولهايى از درون شيشه ها بيرون آمده اند وبچه غولهايرا با كمك دستگاههاى بدن سازى ومواد انرژى زا ميسازند وبجان جامعه ميندازند ، رسم زندانيان به ميان جامعه نفوذ كرده ، بدنهاى خال كوبيده ، بازوان عضلانى ، چشمان از هم گسيخته با مردمكهاى مات گويى شيشه بجاى مردمك ديده در آنها بكار رفته ، همه درختانى صاف اما بى ريشه ، بتو فرصت نميدهند كه فرياد بردارى كه من در اين جهنم گم شده ام ،ىمن خردم هستم ، وهر بار كه پس ميخورم بياد سفرهاى گاليور ميافتم ، پس ما چه وقت وچه موقع انسان خواهيم شد وبه حالت اوليه خود بر ميگرديم ؟ .
اين سفر كى وكجا به پايان ميرسد؟ چرا بشر تا اين حد سقوط اخلاقى كرد ، وچرا بصورت حيوان درآمد ؟ حال تنها بايد به فسيلهاى گذشته نگريست كه بر پيكر استخوانى أنها كذشته هاى خوب ما نقش بسته است ،
اكثرا با هركه بر خورد ميكنى بنوعى سر كشته است ويا دچار اوهام زير گرد ومواد ، سيگاررا غدغن كردند وبجايش شيشه و ساير مواد را كه انسانيت را بسوى نيستى سوق ميدهد جايگزين آن ساختند .
حال امروز از چه بايد نوشت ، اشعار شعراى گذشته را بالا أورد؟ ويا چند خط بند تنبانى سر هم رديف كرده بعنوان شعر بخورد اين بيخردان داد ؟ . ويا تنبان را پايين كشيد و اعضاء پنهانى را به نمايش گذارد ؟!......
كم كم بايد خاموش بنشينم ، ودست از همه چيز بشويم وبه دفتر و قلم خود پناه ببرم حدا اقل أنجا من ونوشته هايم در امانيم ، واز دسترس عوامفريبان به دور ، از دسترس ديوانگان محفوظ . پايان
ثريا ايرانمنش ( حريري)
نيمه شب چهار شنبه ٢٣ دسامبر٢٠١٥ ميلادى .
(خصوصي)