میخواستم مدتی از همه چیز دور باشم ، از نوشتنها ،از روی صفحه های مجازی ، ودیدار وبرگشت بعضی از رفقای امنیتی که خط ترا میگرند وبه دنبالت هستند ، هرچند غیراز چند خط شعر چیز دیگری نمینوسم اما باز هم دهانم بوی بد میدهد ومخالف ادیان است ، شعر موسیقی ، نقاشی وبطور کلی هنرهای زیبا وظریفه جز و گناهان کبیره است ، اگر موسیقی گوش میدهی حتما باید مذهبی باشد با صدای شیپور وساکسیفون وطبل ،اگر نقاشی میکنی ، حتما باید تصویر ائمه اطهاررا بکشی بی هیچ احساسی واگر مینویسی تنها باید دعا گو وثنا خوان باشی ، حرف زدن از دل وشیدایی آن بی فایده است ،
میخواستم ننویسم تابلت را بگوشه ای پرتا ب کردم هنگامیکه برخاستم در راهرو چراغ اطاق دیگری که ظاهرا من آنرا به دفتر خود اختصاص داده ام روشن است !! نور آن از زیر درب پیدا بود ؟!
عجب آنکه تمام دیروز من خانه نبودم وشب هم درب را بسته دیدم ، از آنجاییکه من هر اثری را نما دخبری میدانم ،دوباره روی باین صفحه آوردم ، دوست داشتن ونوشتن برای بشکه های خالی که بر شیب آسمان میلغزند بیفایده است ، دوست داشتن فریاد دیگری است که باید دردرونت آنرا پنهان کنی ، دوست داشتن ها همیشه با کینه ها یکی میشوند ، اینهمه شاعر که ما درسر زمینمان داریم هرگاه دیوان آنهارا میگشاییم همه از ناله وفریاد لبریزند ، باید تنها فصلهارا دوست داشت ، باید با فصلها وبرگها ی روی زمین ریخته ودرختان خشک عشقبازی کرد ، باید در میان برفهای زمستانی غلطید واز صافی وپاکی آنها لذت برد وجانی را تازه کرد ، باید با بهار آشتی کرد وبا بیماریهایش ساخت ، وباید زیر تیغه آفتاب داغ تابستان نشست وخورشیدرا ستایش کرد ، اینها دوستان بی آزاری هستند ما آنهارا میازاریم .
" من دوست میدارم " این گناهی بزرگ وغیر قابل بخشش است ، چه کسی را دوست میداری؟ پرواز دردناک آن جوانانی را که روی خرمن اعتیاد و.خود ارضایی نشسته اند؟ پرواز خروسهای بی ومحل که هر گاه وبیگاه بطور اتفاقی وارد زندگی خصوصی تو میشوند؟ ویا چشمان کور وبسته شان ؟ آن نابینایانی که مهر ترا وعشق ترا وسینه بی کینه ترا ببازی گرفتند ؟ دوست داشتن کینه ها ودشمنی ها ونفرتها هنر خوبی نیست .
دوست داشتن غروب پاییزی اما عشق یکطرفه ، دوست داشتن سکوت بی فریاد ودوست داشتن زندان هنرهای زیبا وشعر ، وبافتن زنجیری از آنها برای روزهای دیگری که بشکه ها ترکیده اند ودرونشان می صافی بیرون میزند ودنیارا سر مست میکنند امروز جنازه های بی کفن مردمان غریبه رویهم تلمبار است همه کشته شده اند وباز هم کشته میشوند هرروز صدای وحشتناک تیر ها ومسلسلها ویورش بمب ها بر میخیزد درچینین زمانی تنها باید مرثیه خواند گفته های پیامبر همچنان ادامه دارد این مردمی که زندگیشان درتاریکیها ووحشت مرگ میگذرد درعین حال به یکدیگر متصل ویا وصل بودند حال امروز گروه گروه تکه پاره میشوند این مردمی که روز چهره آرامشان بما نشاط ومهربای وعشق عرضه میداشت امروز در بخل وکینه ورنج وبدبختی وتیره روزی بما دهن کجی میکنند /همه رزوگاران به تلخی میگذرند وما یا من بیهوده جنبشی یا حرکتی را تکرار میکنیم باید ردای سکوترا بر تن بکشیم وهر روز نگاهی بر آن بیاندازیم که مبادا وصله تازه ای به آن دوخته باشند ردایی از نفرت وکینه در سکوت .حال اگر فریادی هم برداشتی در این سرزمین با ساکنین مرده چه انعکاسی خواهد داشت ؟! ث
ثریا ایرانمنش . اسپانیا .23/11/2015 میلادی . برابر با 2 آذرماه 1394 شمسی !