دوشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۴

من وتو

آری من وتو ؛ تو وبلاگ عزیز واین لپ تاپ که باید نزدیک به سه ماه از او دورباشم  ودوباره نوشته هایمرا روی دفترچه ها بیاورم وبیحوصله بجایی بیاندازم تا اگر حوصله کردم آنهارا بتو بسپارم ، بار سنگینی روی شانه هایت گذاشته ام ، ترا نمیتوانم با خودم ببرم بیشتراز یک کیف دستی ویک چمدان بیست کیلویی اجازه نیست ،  همه جا پول حرف اول را میزند اگر صد گرم اضافه بار داشته باشم باید پنجاه یورو اضافه بدهم بنا براین مشگل درد کمر ودست درد کارگران حمل ونقل چمدانها نیست ، مشگل باج است ، همانطویکه کمون اروپا از یونان بدبخت فلک زده باج میخواهد ، پس پولها کجا رفتند اینهمه بدهی چرا یونان ببار آورد ؟ لابد درکانادا ویا ونزولا یا نیجریه یا مالازیا بکار انداخته شده ، جوانان بیکار پیر مردان وپیرزمان همچنان بکار بافندگیشان ادامه میدهند گویی دنیا ازکنار گوش آنها میگذرد اکثرا کر ویا کورند ،  تنها به چند ستون شکسته وکتابهای عهد عتیق افتخار میکنند ، درست است یونان مهد تمدن دنیا بود ، اما مروز تمدن را به پشیزی نمیخرند دنیای غولها وکوتوله ها  دنیای همجنس بازان ، دنیای فاحشه ها ودنیای کثافت وبد بو وکه انسانرا بیاد زباله دانی میاندازد  ،وزیر دارایی بسرعت برق استعفا داد چپی ها وقت پاییدن تا یونان ر ازاین هم که هست بدبخت ترکنند .
بهر روی بحال من وتو فرق نمیکند ، تو خودترا بسختی میکشی ، سنگینی ، منهم مثل تو ، هردو باطریهای عمرمان دارد تمام میشوند ، چه بهتر شب گذشته مردم وامروز صبح دوباره زنده شدم ، سویل درآتش میسوخت همه جنگل ها وریه شهر یکپاره آتش بود دمای خرارات به 45 درجه رسید نه کولر کارگر بود ونه پنکه ، تنها دوش آبسرد ویخ وبیخوابی از آنسو ساراگوسا دارد میسوزد ، هرچه باشد اینها دربورس هستند وزمینهایشان قیمت دارد باید فکری بحال جنگلها وسبزه ها وعلفها ودرختان پر بار بادام وزیتون وانار کرد ، هتلهای بیشتر باز گردانی دارند فاحشه خانه ها شاید هم مسجد !!؟ وقمارخانه ها همشه شان یکی هستند یکی جیب ترا خالی میکند دیگر روح ترا میسوزاند .
دوماه ونیم از تو دور میشوم ، شاید مجبور باشم یکد عدد نو بجای توبگذارم ترا دوست دارم سالهاست که مونس وهمراز وهمراه من بودی هرصبح خودمرا اینجا خالی میکنم ودرجایی پنهان آنچهرا که نباید دیوار بشنود پنهان میدارم ، در جنوب ایتالیا باغهای زیبای زیتون را آلوده به بیماری کرده اند ویروسی را بجان درختان انداخته اند بنام » للا« همه زیتون ها از بین رفته اند درختانرا قطع میکنند وریشه هارا آتش میزنند بجایش برجها بالا میروند مساجد کلیسا هتل قمارخانه وجنده خانه ! این بشر دوپا به هردو احتیاج دارد از فاحشه خانه بغل یک فاحشه چند پولی بلند میشود میرود درکلیسا یا مسجد آنجا خودشرا یا روحش را خالی میکند از هردوی به یک اندازه لذت میبرد ، بنا براین به هردو احتیاج دارد ، قصه دیشب من درباره باغهای زیتون بود حیف که نمیتوانم آنر ا برای تو تعریف کنم حوصله ندارم اما بتو میسپارمشان .
خوب بقول رندی ، زندگی دو نیمه است نیمی را بامید نیم دوم میگذرانیم ونیم دیگررا درحسرت نیمه اول ، من یکی ابدا درحسرت نیمه اول نیستم ونبوده ونخواهم بود ، دیگر شعر وشاعری هم دردمرا دوا نمیکند ، خسته ام ، پر خسته ام ، خیلی خسته ام از این دنیا ومردمش واینکه زورکی باید به عقاید آنها احترام بگذاری ویا بپذیری درغیر انصورت جزایت مرگ است ، این دنیا هیچگاه روی آسایش را نخواهد دید وهیچگاه بشر آزاد نخواهد شد ، زنجیرها هرروز کلفت تر میشوند  آزادی تنها درچهار دیواری خانه اآنهم روی دوربینهابا باید پارچه بکشی وماشین ردیاب را خاموش کنی وآلارم را نیز ار کار بیاندازی تا بتوانی فریاد بکشی.پایان
ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ 6 ژولای 2015 میلادی .