سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۴

من وتو

ظاهرا من روی هوا مینویسم  ، جلوی ترا هم گرفته اند !! زیادی حرف میزنم یعنی اینکه زیادی درباره  این دنیا وچگونه هایش مینویسم  .روی “جی پلاس “تهدیدهای نا مریی که تنها رندان دانند بمن رسید آنرا رها کردم نه از ترس بلکه از بس چیپ ومزخرف بود با اینگونه آدمها نمیتوان از بزرگان دنیا حرف زد آنهارا نیز به خاک میکشند ولجن پاش میکنند باید برایشان آبگوشت با ترشی گذاشت ویا یک شعر بند تنبانی ویا عکس یک گل وچند خط شعر سکسی ویا از امام علی ابولفضل وامام رضا نوشت مانند آن لگوریهای لوس آنجلسی که چادر بسر کردند وبرای امام رضا آواز خواندند  ویا برای حضرت علی پاهیاشانرا باز کردند !!!!دلشان غش میرود برای این آدمها نمیتوان از اشعار بزرگان وشاعران ونویسندگانی که استخوان خورد کرده اند نوشت چند نفری هم چند کتاب قدیمیرا جلویشان گذاشته اند وکپی میکندد عده ای هم طرفدار دارند ویا با اکانتهای چند تایی خود لایک میدهند وتعریف میکنند اما نوشته های من گران است قیمتش بالا ست خریدار ندارد . حوصله هم ندارم . ترا هم گمان نکنم کسی بخواند ، خودم مینوسم خودم میخوانم . مانند آن شاعری که میگفت :

آنچنان شعر بگویم که خر کند خنده  .

این چند روز روی کاغد مینویسم چه شعر وچه تکلمه وچه مطلب درون همان دفتر چه میماند . بهتراست از هوا بنویسم !!! هوا آفتابی کمی خنک نسیمی میوزد فردا باید برای آزمایشنهایم ساعت هشت صبح به درمانگاه بروم وغیره .

تمام روز تنهایم تنها بعد از ظهر ها نگهبان همیشگی ام میاید وهمه چیز را نیز بخاطر دارد دو روز پیش تا مرز مرگ رفتم وبرگشتم ضعف شدید کمخونی وسرگیجه واز همه بدتر آلرژی بهاری از بهاروتابستان متنفرم ایکاش میشد شش ماه را میخوابیدم وپاییز وزمستان برمیخاستم . بینی ام مانند خرطوم فیل شده ، خوب نوشتن با توهم سخت است کامپیوتر دچار آلبودگیها شده برایم نت فرستاد که من نمیتوانم با رایتر وورد بنویسم وچاپ کنم !!!! بهتر است برای امتحان این صفحه را به چاپ برسانم تا بعد . هادی آن لاین است از او او وبچه ها چند روزی بیخبرم مانند پدرش به دنیا آمده تا کار کند نه کار کندبرای  زندگی، زندگی را برای کار میخواهد مادر هم فراموش شده چه بهتر علاقه ای به خاندان حریری ها ندارم وظیفه ای داشتم به انجام رساندم درانتظار هیچ پاداشی هم نیستم . امروزه روز  وپادشاهی  امثال قربانیهاست امثال آن مردک جاکش آدمکش اشتهاردی هاست راحت آدم میکشند وراحت دستشانرا پاک میکنند وراحت مینشینند سر سفره با همان د ست خون آلود لقمه هارا زدهان بیچارگان بیرون میکشند ومیخورند وسوار اتومبیلهای آخرین مدل میشوند وجوانترین وبهترین پسرها ودختر انرا به رختخواب میبرند بی آنکه ذره ای رحم دردلشان باشد .نه دنیا متعلق بمن نیست بقول مهران باید درهمان حبابم پنهان باشم .

همین دیگر هیچ . سه شنبه 21 آپریل . ثریا . اسپانیا .

هیچ نظری موجود نیست: