پاورقی
از این پس روزهای یکشنبه یک پاورقی تازه را از کتاب “ گمشده “در این صفحه میاورم متاسفانه بقول یکی از نویسندگان وروزنامه نگاران نامی درخارج کسی حامی وپشت هیچ نویسنده واهل قلمی نیست ، از سیاست وسیاست بافی هم خسته ام سی و چهار سال همین آب را در هاوون بیهودگی کوبیدیم بی هیچ نتیجه ای ، آخر ش این شد که حتا ریاست جمهوری امریکا هم این عید خونین را به مسلمانان تبریک میگوید آـنهم از ترس ….ش .
داستان ما سر گذشت مردی است خود ساخته که امروز متاسفانه دربین ما نیست ، اما از بدو تولد گویی خداوند سرشت وگل اورا با بدبختی آمیخته وروانه این دنیای فانی کرده بود ، اما او با سر سختی هرچه بیشتر با زندگی جنگید وجلو رفت تا جاییکه بمقام والای نویسندگی وشاعری رسید ودر دانشگاههای معتبر کشور وسایر دانشگاهها تدریس میکرد .
نامش سهام الدین بود ، یک نام بزرگ ودهان پر کن وتنها فرزند یک خانواده فقیر ودرمانده . پدرش کار بنایی میکرد که روزی با ذنبه گل از بالا بلند ی افتاد وکمرش شکست وزمینگیر شد . مادرش نان آور خانه شد ، روزهایش را درخانه های اعیانی به لباسشویی .اطوکشی . آشپزی میگذراند وهرشب خسته ومرده با یک قایلمه مملو از غذاهای مانده ته دیگ یا ته بشقابها بخانه برمیگشت سهام سراسیمه بطرف قابلمه میرفت همه چیز درونش پیدا میشد از قورمه سبزی تا گوشت کوبیده مانده روز قبل از استخوان پاک شده مرغ تا چربیهای گوشت گوسفند ، با چند تکه نان خشک ، هرچه بود غذا بود ومیتوانست شام وناهار فردای آنهارا تامین کند ……..بقیه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر