پنجشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۳

تشنگان

# شعر

خوب خوشبختانه اینجا توانستم برنامه را فارسی کنم اما درگوگول پلاس اجازه نداد !

میخواستم چند خط شعر بنویسم ، برای یک روز خسته کننده دیگری که درپیش دارم /

میخواستم بنویسم :

گلهای سر زمین بهشت نصیب شما یاد

درحالیکه نصیب مردمان فقیر چیزی جز خار مغیلان نیست

چند گل را برای خود بردارید

وکمی از خارها را هم برای خود

اما اجازه دهید ، کمی از گلها هم نصیب ما باشند

ما هیچگاه به زور متوسل نشدیم

هیچگاه درخواست نکردیم

شتابی درگرفتن حق خود نداشتیم

پرچم سر نوشت ما فوو افتاد نمیدانم به دست باد یا

به دست یک آدم ترسو

ما به دنبال سایه بودیم  وبه دنبال یک آرامش

به دنبال پیامبران گدا دویدیم

از زبان جانشینان آنان شنیدیم که به نیرنگ

ما را فریفتند

حال میل داریم بایستیم ، وبگوییم :

این است سرزمین موعود

ما به دنبال سراب درمیان آفتاب زدگیها

در یک زندگی بی امید ، گرسنه وتشنه دویدیم

نه از گلهای بهشت برگی نصیب ما شد

نه ازمیو ه های آبدار وشیرین آن

چون آن سبد لبریز از فروانی یکسان پخش نشد

ما ، به هنگام مرگ نیز بطور قطع بر تکه ای کرباس

به درون یک چاه خواهیم لغزید

وشما با بوسه مرگ  با ریسمانهایی از گل ، بر بالشی ابریشمی

به آغوش خاک خواهید رفت .

این است فرق ما وشما

میخواستم بنویسم .بنویسم .اما نشد.

ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 15 می 2014 میلادی و25 اردیبهشت 1393

 

هیچ نظری موجود نیست: