یکشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۳

25 می

امروز صبح با هر بدبختی بود از جای برخاستم تا خودمرا به تاتر نزدیک خانه برسانم ورای سفیدمرا به صندوق بیاندازم ، حضور ما گوسفندان درمواقع رای گیری لازم است بع بع کنان با ید برویم وشناسنامه خودرا بدهیم وبگوییم آمدیدیم تا بدهیم و دادیم !!! به کی معلوم نیست کسانیکه  ازاول معلوم شده وانتخاب شد ه اند !

امروز درست یکهفته از آن شب کذایی ودردناک میگذرد ، هنوز شکم من درد میکند وهنوز نمیتوانم به درستی غذا بخورم ویا راه بروم ، امروز صبح هوا آفتابی وکمی گرم بود هنگامیکه بر میگشتم هوس کردم درکافه بغل خانه بنشینم ، چی بنوشم ؟ چی بخورم ؟ تازه پولی درون کیفم نداشتم فردا شاید حقوقم رسیده باشد ،

امروز فاطی ودخترش برای دوی ماراتون بانتخاب( کودکا) مرکز در مانی سرطان رفتند ؟! خیلی جالب است یکهفته من بیمارتب دار گرسنه تشنه وخسته بی هیچ یارو یاوری دراین گوشه افتاده ام تنها زهرای بیچاره از سر کار خسته ومرده برمیگشت کمی میوه به جگر سوخته من میرساند ویا کمی غذا برایم تهیه میکرد ، ودختر بزرگم با بزرگواری تلفنی میزدند تا ازحالم باخبر شوند اما برای دوی ماراتن !!! که خودش نمیداند تا چه حد تحقیر آمیز است مانند یک یابو میدود ، تا برنده شود ویا حد اقل نامش در رزونامه های محلی نوشته شود ، مادرش روزنامه ندارد . روزی نوشته هایش دراین کنج پنهانند .

امروز هنگامیکه از درتاتر بیرون میامدم چشمم بمشتی کتاب افتاد که یتیم وار درگوشه ای افتاده بودند ، خودمرا به آنجا رساندم  بهترین آنها گویی برایم انتخاب شده بود، بیو گرافی ژرزساند معشوقه شوپن ونویسنده معروف فرانسوی ؛ البته به زبان اسپانیایی و ترجمه شده از یک متن انگلیسی ، شاید این بهترین هدیه ای بود که امروز در ازای آن برگ سفیدکه درون صندوق آراء انداختم نصیبم شد .

حالم خوب نبود ، هنگامیکه رسیدم هنوز پنج دقیقه مانده بود  بیرون ایستادم زنی با مهربانی صندلی برایم گذاشت وگفت " اینجا بنشینید ! نشستم وظاهرا با تلفنم ور میرفتم گارد دم در جلو آمد ببیند چکار میکنم آنرا خاموش کردم ودرانتظار نشستم اولین کسی بودم که رای خودرا به صندوق انداختم ، همیشه اولین نفرم !!!! .

از خبرهای دیگر اینکه لیلا حاتمی دختر علی حاتمی وزری خوشکام عضو هیئت ژوری کن انتخاب شده بود گویا ریاست هییت یک پیر مرد نود ساله بوسه ای بر گونه آن دختر بیچاره زده حال ، حزب الهی های سبیل کلفت وزنان سبیل دار مدعی شده اند که به حرمت ما توهین شده بیچاره دخترک عذر خواست اما بیفایده است حد اقل هفتاد ضربه شلاق ویکسال زندان وجزای نقدی وهفت سال محروم ازکار هنر . باین میگویند سر زمین گل وبلبل ، وسر زمین آزادی و.....بهتر است فشار خونمرا بالا نبرم .

بچاره ها شما حرمتتان درون همان قلعه شهر نوبود حال حرامزاده های محصول سفیلیس وسوزاک ، لازم نیست امروز مدعی عفت ونجابت شوید ، مادرانتان باندازه کافی حرمت پایین تنه خودرا دربازار سکس به حراج گذاشتند .

بیچاره دخترک

ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 25 می 2014 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: