چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۲

چشمه ونسیم

همشیه علتی هست برای آنکه تنها بمانی ، چه بهتر > بگذار درهمین خلوت بن  بست خویش تنها بمانم بی هیچ هراسی وهیچ شهوتی .

من در این فکرم که چگونه مرگ آورترین لحظه های زندگیم را پشت سر گذاشتم وزندگی را روزانه وساعتی ودقیقه ای طی کردم درمیان این جنگل وهم آور  ودرمیان این وحوش از قفس فرار کرده وگریخته .

دراین حیرتم چگونه شبها بخواب خوش شیرین فرو میرفتم بی هیچ دغد غه ای بی آنکه بفکر نان فردایم باشم .

آن نیرو چه بود؟ وچگونه ریشه های مرا آبیاری کرد؟

باعشق های ساختگی وامید های دروغین ودوستان بی ریشه وعده دیدارهای بی حاصل .

امروز روحی هستم در سرتاسر این خانه میگردم به دنبال کی وچه کسی؟

خانه ای که درآن بوی خوش سعادت نیست  تنها اعتماد هست وسکوت پنجره هایش  به هیچ کوچه ای باز نمیشوند لحظه های بی انتظار درمیان ورق پاره های کهنه وسالیان گم شده .

نه ، هیچ میل ندارم به عقب برگردم جاذبه هارا به زیر خاک بردم واز تمامی زیباییهای آفرینش تنها به چشمان کودکی مینگرم که به رویم میخندد کودکی که از نوازش های طبیعی نطفه اش بسته شده است .

ثریا ایرانمنش . اسپانیا . چهارشنبه 15/ژانویه 2014 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: