شعر درغربت غریب ماند ودر وطن نیز غریب است ، این روزها تنها به گفته های قدما اکتفا میکنند ، دیگر شاعر جدید ی ظهور نکرد وشعری آنچنان سروده نشد که دنیا گیر شود ، شاعران نیمه گذشته درهمان نیمه راه خودشان قفل شدند فروع آخرین آنها بود که نقطه پایان بر شعر نو گذاشت وروزهای آخر بدجوری سیاسی شده بود ، دیگران هم سیاسی شدند واشعارشان بوی گوگرد و پودر خردل میداد !.
شعر همیشه غریب میماند مانند زمین مانند گل ونسیم زیرا از بهشت آمده است کودک کوجود درون یک شاعر باید همان گندم معرفت را بخورد تا رشد کند اما هنگامیکه از زبان مادری دورشد در غربت نمیتواند رشد خودرا ادامه دهد درسر زمینهای غریب چیزی برای دید ن وحس کردن نیست غیراز باران !
وبدین گونه بود که ما ازبهشت مادری پای به جهنم غربت گذا شتیم شعرای پیدا شدند ا شعاری سرودند درحد سینه هایشان واحسا سات آتشین زیر نافشان نه بیشترونامش را گذاشتند مبارزه نویسندگانی ظهور کردند وکتابهایشانرا به زبان همان سر زمینی که درآن زندگی میکنند نوشتند سپس با وضع رقت انگیز چند تایی ازآنها به دست مترجمان بیسواد افتاد.
خاطرات نور چشمان وعزیز کرده ها ونوکیسه ها همه جارا پر کرد . وشعر غریب ماند .
زمانیکه دوران کودکی را پشت سر میگذاریم ووارد سنین بلوغ میشویم همان آدم ابولبشری هستیم که بهشت مادری را ترک گفته وپای به خاکدان جهنم میگذاریم دیگر امروزه نمیتوان درباره شعر چیزی نوشت وچیزی گفت .زبانت را خواهند برید ودهانت را خواهند دوخت .
من واشعارم نیز غریب ماندیم درگوشه صندوقخانه و اطاق کوچک خود .
ثریا ایرانمنش / شنبه 18.1.2014 میلادی / 28 دیماه !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر