دیگر نمیشود داستان نوشت ، کسی حوصله خواندن داستان را ندارد خوشبختانه صفحه " فیس بوک " جای همه نوشتن ها وگفته واعمال انسانی وغیر انسانی را گرفته است ، حتی سربریدن یک زن جلوی دوربین وکسی حق ندارد حرفی درباره اش بزند آزادی بیان دربعضی از جاها عمل کرد دارد .
درب زندانها باز میشوند قاتلان وآدمکشان بیرون میریزند آنهاییکه به زنان ودختران جوان تجاوز کرده وسپس آنهارا کشته اند همه آزاد میشوند درعوض کسانی با لب دوخته در سلول ها نشسته اند همچنان میمانند تا ازگرسنگی وتشنگی جان بدهند.
امروز آنچه که برای نیازهای بشر موجود است همه دروغی مهلک وطرز فکری که به آن هیچ نمیتوان شکل واقعیت داد ، ابزاری دردست همه گان است که کاربرد آن تنها به نفع آن بزرگانی است که ما نمیشناسیم، دیگر پیام آن عشق صادقانه ومحکم در لابلای زباله ها گم شده نا آرامی وترس همه را احاطه کرده است ، دیگی کسی نمیتواندحرف بزند ویا حتی آواز بخواند ! بایدحرکت کرد آنهم حرکات بدنی و| گنده | شد دیگر چیزی بنام شخصیت ذاتی وجود ندارد همه در عضلات بدنی جای گرفته اند با سرهای تراشیده .
من نمیتوانم دراینجا چیزی به غیرا زآنچه را که احساس میکنم بنویسم وهمه چیز راهم نمیتوانم بنویسم هنوز دربعضی ازنوشته های من هوای سالهای گذشته وجود دارد وآن دانشی که از هرگونه کوته اندیشی وریا به دوراست تنها مفهوم بخشیدن به زندگی است درنوشته هایم به یک عامل روحی احتیاج دارم یک حقیقت بسیار واضح که وجود بشررا بامنطقی ساده روشن سازد ، گاهی افسرده ام وزمانی سر حال درهمه زمینه ها به دنبال یک منطق انسانی هستم بخاطر آن موجودی که در ماوراء وهستی من موج میزندبخاطر حقیقت وکمال ودر دریای حمساسه ها سرگردانم چون هیچ رایحه خوشی به مشامم نمیرسد درانتظار آن هستم که سینه ها از هوای خوب وزندگی بخش مالامال شوند اما این انتظار بیهوده است .
ما به قانون جنگل برگشته ایم ، قانونی که هرکس با نیزه ودندانهای تیز وپنجه های بزرگ برای بردن وخوردن آماده است .
ثریا ایرانمنش . پنجشنبه 2013/10/24/ میلادی. اسپانیا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر